چـه دورانیـسـت فریادا که دیگر همـزبانی...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

چـه دورانیـسـت فریادا، که دیگر همـزبانی نیست
مــیـان کنـجِ تـنــهـایــی، نـگاهِ مـهـربـانــی نیست

چه دورانیست،غـم افزون و دل؛پرخون و دیده تر
که حتی، آشــنایان را ز غمخـواری نـشانی نیست

بـه طاقِ ابـرویِ جانان ، نـمـانـده طاقـتـی درجان
ولی با ایـن هـمه، در دیدگان؛اشــکِ روانی نیست

دلا! بـیـزارم از ایــن زنـدگانـی، نــیــسـت یکرنگی
صداقت نیـسـت، دلتـنـگم؛ چرا آرامِ جـانی نیست

تـمـام گلســتـان، دردا ! شــده افـسـرده و بی جان
که جولان میدهد زاغی ومرغ نغمه خوانی نیست

دلِ آشـفــته، سـوزان و خـزان شــد گلستانِ عشق
چه دورانـیـسـت فریادا! که دل را دلستانی نیست

چه دورانیست فریادا!که حسرت جای شادیهاست
نمی خنـدد گل و سـبزه، که عـشـق باغبانی نیست

بادصبا
ZibaMatn.IR
آوای باد صبا
ارسال شده توسط

تفسیر با هوش مصنوعی

این شعر، بیانگر درد و رنج شاعر از فقدان همدلی، صداقت و عشق در زمانه‌اش است. تنهایی، غم، و بی‌مهری او را آزرده و از زندگی بی‌رغبت کرده است. گلستان وجودش پژمرده و عشقش از بین رفته است. شاعر حسرت شادی و آرامش را می‌خورد و از نبود محبت در دنیای اطرافش شکایت دارد.

ارسال متن