نمی دانم باد چرا رویاهایم را...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

نمی‌دانم
باد چرا رویاهایم را ربود
و دست در دستشان رفت
تا دوردست‌های ناپیدا...

شاید همان‌جا
خانه‌ی پنهان رویاهای من بود
و من هرگز نفهمیدم.

در کوچه‌های تهیِ شهر
آوازم را گم کردم
چراغ‌ها خاموش شدند
و هیچ‌کس نامم را صدا نزد.

هرچه کشیدم از زمان بود و دوری
و بادی که در گوش دیوار
نجوا کرد و گذشت.

و من ماندم
میان سطرهای بی‌پایانِ سکوت
با دفتری
که هیچ رویایی در آن نمانده

حسن سهرابی
ZibaMatn.IR
ارسال متن