شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
او قندِ روزهایِ تلخ من است....
تنها تو باشی پیش من روی زمین کافیست...
من به عاشق بودنت شک کرده ام فکر دیگر میکنم این عشق پاگیرم شدهاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
من آن زمان درد دل نگرانی را فهمیدم که عاشق شدم......
تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست...
عاشق مشوید اگر توانیدتا در غم عاشقی نمانید...
چه باشد عاشقی؟ خود را به غم ها مبتلا کردن...
عشق عاشقی کردن میخواد عاشقی نکنی باختی...
مثل ادم برفی که درگیر عاشقی باخورشید شده...
عاشقی کردن فقط با تو به دل میشینه...
به شغلِ عاشقی غم هایِ عالم رفت از یادم...
عاشقی یعنی ،روزهای داشتن تو ️️️...
عاشقی قسمت ما کرده فقط "آهش" را.....
منو هیچکی نمیفهمه جز ط یه نفر......
موهایم سفید شددر انتظار کسی که قرار بود با عاشقی روسفیدم کند......
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتیاز برف اگر آدم بسازی دل ندارد !...
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتیاز برف اگر آدم بسازی دل ندارد...
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیستتا کَسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست ...
گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را...
اینگونه از چشمم بیفتی، قلب من می میرداین قمار عاشقی آخرش جان مرا می گیرد......
همان یک بار عاشقیبرای یک عمر سوختنکافیست......
تا حالا با ساقه طلایی افطار نکردید عاشقی یادتون بره.....
چشمانششروع تمامسوره های کتاب عاشقیمان بود...
انصاف نباشد که در این شهر درندشتضرب المثل *سوزن در کاه* توباشی...
وقتی میبینی عاشقی خودت میمونی و خودشجونتو حاضری بدی به خاطر تولدش...