من بلوطم، با هیچ باد و بارانی ریشه های ستُرگم؛ --کنده نمی شود! زانا کوردستانی
زاگرس تردیدی را مهمان دردهایم کرد و درختان بلوطش بوی دلتنگی خاطراتی گرفتند که در مسیر زاگرس جا گذاشته بودم نسرین حسینی
بلوط شکست ، تختخواب شد شبها صدای گریه ای میاید
خیال تو بَرَم می دارد و می بَرد... تا سواحل دور... تا جنگل های باران خورده ی بلوط... وَ بوی هیزم های خیس... می بَرد به سرزمین دوستت دارم ها... من در آغوش توام... این جا همه چیز روبراه است... و جز عشق خبری نیست...