پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دیشب دوباره خواب تو را دیدمروشن تر از ترانه ی خورشیدشفاف تر از آینه ی جویبار بودخوابی چنین زلالهرگز ندیده امشایداز خواب های گمشده ی توستای کاش بذر شب را می شددر خاکِ روز کاشتیا کاش خواب نیزمثل زماناینگونه با نشستن و ماندنبیگانگی نداشتدیشب دوباره خواب تو را دیدماما سپیده دمچون شبنمی که می پرد از گونه ی گلیاز روی پلک خواب پریدم...