متن حسرت بی پایان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت بی پایان
**زخمِ بینام**
دیگر نمیپرسم،
نمیخواهم بدانم
که این درد از کدام سایه افتاد
بر تنِ خستهام.
دیگر نمیگویم،
چرا که واژهها
در گلوی شب گیر میکنند
و هیچ سحری
برایشان راهی نمیگشاید.
تنها در گوشهای مینشینم،
در دلِ خاموشترین ساعت،
جایی که زخمها،
آهسته
در رگهای شب شنا میکنند.
حقم...
سعید رضایی فر
به جهنمم کشانده، لب داغ مست تو.
امین غلامی (شاعر کوچک)
در حال بارگذاری...