پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به تُندی شنید:« نه به من می آیینه به این دنیا،هر کسی، در لاکِ خودش !!» ...لاکپشتی که به عشق، به زندگی زیر یک سقفاعتقاد داشتآرام آرام دور شدبا یک جهان خالیِ بیشتر در لاک«آرمان پرناک»...
اینگونه عشق یک طرف را معنی کردم: دوخط موازی هیچگاه به هم نمیرسند مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند.اما من که خودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم،به این فکر کردم شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته باشد!دختری از جنس سکوت:)...
بیا کمی کنار من بنشین تا برایت چای دم کنم با عطرِ هل و دارچین و تو از خنده هایش برایم بگو، از برق چشمانش که از خورشید هم بُرنده تر است.از لطافت دستانش که ماه را هم شرمنده کرده است. از غرورش که دلت را برده بود. و من در لابه لای حرف هایت عاجزانه بگردم دنبال واژه ای که بگویی چقدر دلم برایت تنگ شده بود. برای عطر موهایت که شکوفه های بهار نارنج مقابلش کم میاورند. دوست دارم دستانم را بگیری و بگویی راستی چقدر دلتنگ دست های ابریشمی ات بود...
دوست داشتن آدمها مثل رانندگی درجاده است!قابل پیش بینی نیست چه میشود ...تعدادی راه را گم میکنند و منصرف میشوند و دور میزنندو برمیگردند سر جای اولشان!بعضی دیگر اشتباهی وارد اتوبان یک طرفه ای میشودکه دور برگردان ندارد...نه میتوانند توقف کنند نه میتوانند دور بزننددسته ای دیگر سقوط میکنند ازجاده!و به دره ی عشق یک طرفه می افتند و روحشان مرگ مغزی میشود....!و بالاخره اندکی از ادمها به مقصد میرسند ...!...
با عشق یک طرفهنمیشود زندگی دونفره تشکیل داد..!...
من تورو خیلی دوست داشتمالانم دارم...اما فقط منم که دوستت دارم.....
فقط خدا می دونه؛شبایی که خوابتو می بینم، صبح هاش با چه حالی از خونه بیرون می زنم...خدا می دونه که حالِ دلم چقدر خوبه...آسمون اون روز آبی تره، پرنده ها قشنگ تر می خونن و من چقدر زیباترم...تویِ خواب هایِ من، من و تو همیشه کنارِ هم خوشبختیم...تویِ خواب هایِ من، همه یِ آرزوهام حقیقت پیدا کردن...تویِ خواب هایِ من، جوابِ دوسِت دارم هایِ من، لبخندِ پررنگِ تواِ و محکم تر گرفته شدنِ دست هام...اینکه خوابتو می بینم که ناراحتت نمی کنه؟روزِ آ...
هی راه آمدم با توهی هار شدی با من...