زخم بی نام دیگر نمی پرسم...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن زخم بی نام
- زخم بی نام دیگر نمی پرسم...
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
**زخمِ بینام**
دیگر نمیپرسم،
نمیخواهم بدانم
که این درد از کدام سایه افتاد
بر تنِ خستهام.
دیگر نمیگویم،
چرا که واژهها
در گلوی شب گیر میکنند
و هیچ سحری
برایشان راهی نمیگشاید.
تنها در گوشهای مینشینم،
در دلِ خاموشترین ساعت،
جایی که زخمها،
آهسته
در رگهای شب شنا میکنند.
حقم نبود،
اما بر پوستم نشست،
چونان بوسهای که به لب نرسد،
چونان فریادی
که در دهانِ سکوت
خاموش شود.
و من،
به آینه نگاه میکنم،
به زنی که از قابش بیرون نمیآید،
به چشمانی که دیگر
هیچ رؤیایی را باور ندارند…
سعید رضایی فر
ZibaMatn.IR
متن دلنوشته
شعر
شعرنو
شعرعاشقانه
شعرمعاصر
متن عشق
متن خاموش
متن سکوت
متن پنجره
متن چراغ
متن شب
متن صدای
متن باد
متن عاشقانه
متن مرز
متن تنهایی
متن احساسی
متن ناب
متن حس
متن واقعی
متن دلنشین
متن زخم بی نام
متن درد خاموش
متن شب غمگین
متن سکوت تلخ
متن عاشقانه غمگین
متن دلتنگی عاشقانه
متن زن تنها
متن رؤیاهای از دست رفته
متن حسرت بی پایان
متن آلام روحی
اشتراکگذاری
اشتراکگذاری