پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نزدیک نزدیک استچقدر نزدیک است آسمانبه لنزِ دوربینمآنقدر که می بیندگلبول های سیاهم را...«آرمان پرناک»...
پرسیدیما که در لنزِ دوربین بودیمپس چرا ظاهر نشدیمعزیز دلمپاسخ ساده استغمگین هاجایی در جهانِ عکس ها ندارند!«آرمان پرناک»...
نزدیکنزدیک استچقدر نزدیک استآسمان،به لنزِ دوربینمآنقدر که می بیندگلبول های سیاهم را...«آرمان پرناک»...
من اگه کلاس های عکاسی میرماگه رشته ی عکاسی رو انتخاب کردماین همه تلاش کردنافقط واسه اینه که تو رو حرفه ایبه تصویر بکشم..مهارت خودمو نشون بدمکه بهترین عکس ها رو از تو بگیرمدیدی میگن طرف خودش از عکساش بهتره ، بد عکسه و فلان..من میخوام یه جوری از تو عکس بگیرم که همه تو این بمونن که خودت بهتری یا عکساتلقب بد عکس بودن که نباید مال تو باشه..تو وقتی حسِ عکاس بودنو واسه من زنده کردیته تهه این درجا زدن های منواسه عکاس شدن!تو باید...
برای من لبخندتچشم نوازترین منظره ی دنیاست...وقتی میگویم نگاه ت را به دوربین بده،حالا بخندبی وقفه بخندتو فقط برایم بخندمن خودم از هزاران زاویه ثبتش میکنم......
همه چیز روی کاغذ بسیار ساده به نظر می رسد تا وقتی که دوربین را راه بیندازی....
بر عکس هایت خیره ماندم؛ زیرِ لب گفتملبخندِ شیرینت حرامِ دوربین باشد...
افکار تبخیر می شودکارگردانمیزان سِن رابا هیجان می چیندازکات خبری نیستدوربین روی ما زوم شدهسناریو را کشورهمسایه ترتیب دادهما فقط بازی می کنیموجشنواره درانتظار اِکرانروز شماری می کند...
یک فلاسک چای و یک رودخانه که اعتماد به نفسش از دریا بیشتر استو تنها یک دوربین ، تنها برای اینکه گرفته باشمت یک سکانس در آغوشم …اینست تمام دغدغه های مردی که عاشق همسرش است!...
دوربین دستش گرفته زندگیّ لعنتیآمده با گریههایم صحنهآرایی کند!...
فکر کنم دیگه وقتشه خدا بیاد بغلمون کنه ،بگه ؛ یه دست واسه دوربین تکون بِده......
باید تکثیر بشم ولی در قطعِ خیلی کوچیک، مثلا اندازهی وروجکِ آقای نجار با موهای نارنجیش یا خاله ریزه وقتی با قاشق سحرآمیزش کوچولو میشد.باید خودِ دومم در قطع کوچیک، بپره روی فرمون تا بتونه زاویهی مورد نظر من رو ببینه، بعد اون آهنگی رو که از همه بیشتر دوست دارم پخش کنه و صبر کنه تا از خروجی جردن و اتوبان صدر عبور کنیم و به محض دیدن اولین شاخهی پر برگِ بیدِ مجنون دکمهی ضبط دوربین رو بزنه و این پاییزِ زیبا رو برام ثبت کنه.هر روز از ابتدای ...