شهر، از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است.
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست غربت آن است که یاران بِبَرَندَت از یاد
خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است همین بهانه ی آغاز بی وفایی ماست
من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست،
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست
به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارم نباید دل به هرکس بست، اما دوستت دارم پر از شور و شعف با سر به سویت می دوم چون رود تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم دل آزار است یا دلخواه ماییم و همین یک دل ببر یا...
از مضحکهٔ دشمن تا سرزنش دوست تاوان تو را می دهم، اما به چه قیمت!؟
گفتی به جایِ عشق سراغ از هوس بگیر پس هرچه را که عشق به من داده، پس بگیر محتاجِ آب و دانه شدن حقِ من نبود ای مرگ، انتقامِ مرا از قفس بگیر برگی درخت را به تمنا گرفته بود طوفان به برگ گفت مرا دادرس بگیر ای عشق، تا...
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم...؟ حال همه خوب است من اما نگرانم...!
عاقبت میهمان یک نفریم مرگ با طعم تلخ شیرینی
سکه ی زندگی دو رو دارد گاه غمگین و گاه غمگینی
مرا محتاج رحم این و آن کردی ملالی نیست تو هم محتاج خواهی شد؛ جهان دار مکافات است...
همچنان در پاسخ دشنام می گویم سلام عاقلان دانند، دیگر حاجت تفسیر نیست
بر سر درِ بازارچه ی عمر نوشتست اینجا خبری نیست، اگر هست هیاهوست
ما داغدارِ بوسه ی وصلیم چون دو شمع ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
زهرى که بنوشم... زِ لب سرخ تو داروست!
ڴر یاد تو جرم اسٺ غمی نیسٺ که عشق اسٺ...
چیستم؟!_خاطره_زخم_فراموش_شده..
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم....
لب بی وفای او کی به تو شهد می چشاند چه توقعی است آخر ، که تو از طبیب داری.... دکلمه
از عالم غم دلرباتر، عالمی نیست..
نمی آید به چشمم هیچکس غیر از تو..!
بوی گیسوی تو را می جویم از پیراهنَم ...