پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بهار که می آیدبنفشه ها کوچ میکننددر نگاهتومن به انتظار معاشقه ایسبز می پوشمباغ تنهایی ام را....
جانان منسلول به سلول تنم معشوقه تو میشود اگر مرا بنوازییفقط میخواهم...تو باشیدستانت باشندسیم های این گیتارباشندعشق باشدآن زمان است که عطر عشق نه تنها انگشتانت را بلکه تمام شهر را هم عطر خود میکندجانان مناین گیتاربند بند وجودش از نیامدت غبار گرفتهاین گیتارسر می دهد از قصه دیروز ها، معمای فرداهااین گیتار نواختن باتو را عشق میداندو در آخراین گیتاربوی سیم های بیگانه را بر انگشتانتان مردانه ات میفهمداین گیتار تجربه ه...
تنها؛خیابان های تهران را زیر پا می گذارم.می اندیشم:--دخترکان لبنانی،پای درخت های سیب،یا،،،دوشیزگان فلسطینی،،،--در سایه سار پرتقال هابا کدامین کابوس معاشقه دارند؟! لیلا طیبی(رها)...
سر قرارم و آهنگ می زند بارانبه راهِ آمدنت چنگ می زند بارانبه سقفِ آهنیِ ایستگاهِ تنهاییشبیه هق هقِ آونگ، می زند بارانبه من که خیسم از این گریه های ابر شدهتگرگ می شود و سنگ می زند بارانو شالِ آبیِ من لک به لک کبود شدهکه بر حجابِ عبث، انگ می زند بارانتو می رسی و دلم قطره قطره می ریزداز این معاشقه، دل تنگ می زند بارانپیاده رو، شده کنسرتِ ابر و باد و بهارکه روی چتر تو آهنگ می زند بارانبه احترام من و تو، سکوت می کند...
دختری در منهر روز صبح؛به وقتِ معاشقه ی شبنم و سبزه هامیوه ی زندگی را در بند بند وجودش به بار می نشاند.چترش را در ایستگاه جا می گذارد تا صورتش با آبِ باران شسته شود...و بی توجه به نگاهِ مسافران؛به وسعتِ خیالش بر گونه ی معشوقه اش بوسه می زند.در من دختریست کههر روز محبت را نذر خنده ها می کند ودر پیاله هایی؛ به خانه ی قلب های قومش هدیه می کند.دختری در منهم سوی پرستوها بال می گشاید تابه قاره ی عدالت کوچ کندو مثل همیشه فرام...
یکدفعه نگاهی سنگین را بر تنم حس کردم. همان لحظه که برس را لای موهایم پایین می کشیدم و مست تماشای آسمان بودم. آبی مدهوش کننده! با چند تکه ابر بزرگ در حال بازی با باد . پیرزن همسایه ی روبرو بود....هر روز صبح وقتی برای برس کشیدن موهایم، روی بالکن می آیم، می بینمش، که یا در حال آماده کردن میز صبحانه ی روی بالکن است و یا روبروی پیرمرد، نشسته و با هم به بیرون زل زده اند. و من هر بار, حس میکنم پیرزن با حالتی پر از نفرت و تأسف و پیرمرد با چشمانی گنگ و ...
لجباز جان !خودت بگو ؛چند مشت بوسه ی ارغوانی ...بریزم روی دامنت ...تا دکمه های تنبل پیراهن ...جواب معاشقه ی شاعرانه من را بدهند !...