پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
محبوب مندل بستن به تومثل شادمانی نفس کشیدن استدر یک درخت زار پوشیده از برف.......
شعرهایمبه تمنای چشمان توست چشمهایت را نبندهستی ام به باد می رود...
در نیمکتی رو به دریاسر بر شانه هایت گذاشتهو آرزوهایى کودکانهمثل شنیدن شعر از صداى تو را داشتممرا ببخش......
و من گاهی نه صورتتنه چشمانت که دلم میخواهد ،صدایت را ببینم. .!️...
.آنقدر دوستت دارمو آنچنان دلتنگت هستمکه جز این دو فعل،اگر چیز دیگری بگویمبیهوده ست......