شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
در تابستان گرم پاریسبرج ایفل می درخشد بی نیازهر شب ماه به شکوهی بر می خیزدچون آرزومندی به مرز آسمان می رسدغروبی دلنشین و جادوئیهمه احساسات را در آرامش می خوانیغزل قدیمی...
در شهر عاشقانه و الماندی پاریس،مه آلود آسمان پاییزی بر زمین نشسته استقلبم با تکانه های عاشقانه در آواز ستارگان لرزیده استبرج ایفل، مهتابی شعله ور از بالای سیلوئتش تابانده استدر این غروب ناب تا آفتاب آغاز روز جدید را می بینمعشق، در هوای پاریسی به آرامی رقص می کندو آواز عاشقانه می خواندغزل قدیمی...
در کنار خم جاده ایبارانی غم آلودپاییز غرق باراندر شهر غزل عاشقانه ای می بخشمپاریس، تو در دل این سرابمی نوازی آهنگ عشق درگوشه ی هر خیابان راغزل قدیمی...
در شهر پاریس رویاها می سازمبازیگرانی از روح انتخاب می کنمجنگلی از خواب چشم شعاعی درخشانمه غمگین روی جاده ها پاشانپاییز تنها آواز درختان را می سازدو عشق در هر نفس به سمت تو می رقصدغزل قدیمی...
در پاریس شهری خوابانندهجنگل جن زده در آنجا برافروختهپاییز با رنگ های همیشه آرامجاده های مه آلود در انتظارمراز و رمزهای این شهر سحرامیزدر دلم بیدار می شوند به شوق و شوریغزل قدیمی...
شبیه هیچکدام از شما نبودحکم ایفل را داشت در پاریس!!...
دست های منبر کاغذجهان را شعر می کندرم را برای ایتالیابرج ایفل را برای پاریسو بهار توکیو را بخاطر شکوفهاما دست های توجان می دهد برای پیاده روی هایولیعصرو چقدر پایتختبه تهران می آیدبا تو...
.تونه در فلورانس خوشبخت خواهی شدنه در پاریس و نه در بارسلونا!انقدر ساز مخالف زدن برای چیست؟بیا کمی جلوتر...تو همینجا خوشبخت میشوی،همینجادر آغوشِ من......
از وسعت زیبایى ات هیچ میدانى!؟که لندن را به وقت صبحشب هاى پاریسو عصرهاى ونیز رابه سخره گرفته است..!!...
بابام دو میلیارد برنده شده بود با عجله اومده خونه میگه خانوم پولدار شدم وسایلتو جمع کن چمدونتو ببند!مامانم با هیجان میگه:دبى یا پاریس؟میگه: نمیدونم مهریه تو بگیر هرجا میرى برو فقط دیگه نبینمت!منم انداخت بیرون...
کتاب خواندن در پاریس حسابی حرص آدم را در می آورد . هر کس را می بینی ، یک کتاب در دست دارد و تند تند مشغول مطالعه است . سن و سال هم نمی شناسد ، سیاه و سفید و مرد و زن و بچه هم نمی شناسد . انگار همه در یک ماراتن عجیب گرفتار شده اند و زمان در حال گذر است . واگنهای مترو گاهی واقعا آدم را یاد قرائت خانه می اندازند ، مخصوصا اینکه ناگهان در یک مقطع خاص کتابی گل میکند و همه مشغول خواندن آن می شوند . . . فضای پاریس هیچ بهانه ای برای مطالعه نکردن باقی نمیگ...