متن محسن دعاوی

یک قانون نانوشته وجود دارد که میگوید
هروقت خبری از کسی نبود
بدان یا حوصله ات را ندارد
یا آدمی جدید پیدا کرده که
منفعت اش با او بیشتر است
و یا هنوز به مشکل برنخورده که سراغی ازتو بگیرد
البته زندگی خودش است
به خودش مربوط است اما
دل...

همه ی دنیا را رها کرده ام
همه ی آدم ها را هم همینطور
چسبیده ام دو دستی
به قلب یک آدم
او هم که نامهربان است...
واقعا چه باید کرد با غم این دل؟!

شبیه هیچکدام از شما نبود
حکم ایفل را داشت در پاریس!!

شاید آن موقع ها
پاییز فصل عاشقی خدا بود
 و شاید اصلاً
خدا آدم را در پاییز خلق کرده باشد!

آهای دختر پاییز!
میدانی چرا برگ ها زرد و خشک میشوند و
به زیر پاهایت می افتند؟
آخر تو که آمدی
دیگر بیچاره ها با چه رویی سبز باشند
وقتی تو تمام سر سبزی دنیا را
 درون خود به همراه داری؟
آری تو همه ی آن چه را که یک...

چشمانت شروع حادثه بود
حادثه ای که منجر به مرگ شد!
مرگی که درون چشمان تو اتفاق افتاد و
مرا برای همیشه درون چشمانت دفن کرد!!

آسمان که ابری میشود
حتما دل آدمی گرفته است
خورشید شرمنده میشود و
پشت ابر پنهان میشود!
فرشته ها اشک میریزند
مردم به آن باران میگویند!
میبینی؟! اهل آسمان همه برای این دل گرفته محزون اند!
امان از اهل زمین
که هیچ کس کک اش هم نمیگزد!
آدم ها دچار...

صدای پای بهار را میشنوم
صدای گریه ی زمستان می آید
از این و آن پرس و جو کردم
میگویند
زمستان عاشق بهار شده است
و در شب های سردش
برای آمدن بهار
از آسمان چشمانش
قطره های اشک میبارد!

و من هنوز هم
به یادت
زیر باران
آرام و بی صدا
خیس میشوم!

شب ماه را در آغوش میگیرد
روز خورشید را
و آسمان هر دوی آن ها را
اصلا نمی فهمند
شاید روی زمین
کسی از آغوشی جدا شده!

خدا را چه دیدی
شاید هم روزی
همان قاصدک خوش خبر معروف
خبر آمدنت را برایم بیاورد!

تنهایی
سایه می اندازد بر دنیای من
و کسوفی رخ میدهد
و حاصل این کسوف
ابر چشم هایی است که میبارد!

در دنیای من
آسمان آبی نیست
زمین خاکی نیست
و درختان دیگر سبز نیستند و
همه چیز در گرو سایه ی تنهایی است!

فرشته ها امشب را جشن بگیرید

که محمد به جهان آمده،از ذوق نمیرید

امشب شبه میلاد پیامبر

عشق و پدر و هستی کوثر

امشب همه آرام بگیرید

چون می زده ها،حس پرواز بگیرید!

و عشق
تنها دلیل شب بیداری هایم
و تو
تنها موجودی هستی که
دلیل نمیخواهی
بی دلیل میشود تو را دوست داشت!

از من میشنوی
به هیچ کس نگو "دوستت دارم"
اینان معادلات دوست داشتن را بلد نیستند
گند میزنند به مسئله!

یلدا را میخواهم چکار
وقتی تو نباشی
چه یلدا باشد
چه عید باشد
چه عزا
چه فرقی به حال من دارد؟!

بی قراری از من
بی وفایی از تو
چقدر فاصله است بین این کلمات
وچه فاصله ها نامردند!

نمیدانم
شاید اشتباه از من بود
شاید نباید حرف دلم را می گفتم
آخر من از کجا می دانستم که
آدم ها جنبه ی "دوستت دارم" را ندارند؟!

چه زیبا نگاه میکنی
آدم اسیر میشود با این نگاه ها
خدا را خوش نمی آید این همه اسارت!

یادت بیار اولین باری که دیدمت
چقدر چشمانت شیطنت داشت
و من
عادت داشتم گول شیطان را بخورم!

خدارو شکر پاییز در حال رفتن است
پیر کرد مرا این پاییز
هیچ نمیفهمد که شاید دلی تنها شده
هی هوایش را به رخ آدم میکشد!

مثل رز سرخ میمانی
نه دلم می آید بچینم ات
نه میتوانم بی تفاوت بگذرم
تو را فقط باید عطر نفس هایت را حس کرد و
سیر نگاهت کرد!
همین!

دلتنگی آنجاست که به فکر فرو میروی
و چای ات سرد میشود
و همه فکر میکنند که تو
چایی خور نیستی!

تو راست میگفتی
من از پشت کوه آمده بودم
اما
از پشت کوه تا رسیدن به تو را
با تمام وجودم دویدم!