تعداد کمی هستند که می دانند من چقدر عاشقت هستم خودم و تو، که تلاش میکنی عاشقم نباشی...
کاش کم دستم را می گرفتی . اما دست کم ... نه . !
تو که نمی دانی اما آدمی به نقطه اے می رسد .. که پی می بَرد قرار نیست هیچ اتفاق تازه اے رخ دهد اما ..، صَبر می کند . صَبر ، می کند . صَبر ...
باد اگر بودم از میان گندم زار ها و چنارها از میان شاخ و برگ ها و چمن زارها ، سراغ موهایت می رفتم سراغِ دامنت ، روسرے ات ، چادرِ گلدارت .
در روزنامه می خواندم پنج نفر در جنگلی گم شده اند ، قصه ی انگشت های من و موهای شماست ..
هیچ جا خانه ی خودِ آدمی نمی شود ...، مصداق آغوش تو است .
با آنکه نان برکت است تو اما برایم ، شراب باش .. بگذار با تو مست شوم تا از تو سیر .
سیاست مداران .. جنگ را بر عکس می خوانند که چنین به آن مشتاق اند .
نمی شود از فصل ها پاییز را کنار گذاشت .. از هفته ، جمعه را حذف کرد و از روز ، غروب را ندید . نمی توانم از جهان کشورت را نخواهم از کشورت ، جاده هایی که به شهر تو می آیند و از شهر تو ، خیابان های...
مردمان سرزمین من چون یک قلم ، مثال یک خود نویس از درون تمام می شوند . ایستاده ..، با لبخندی بر لب .
به دنبال " خودم " هستم .. گویی ڪسی به دنبال دانه هاے تسبیح پاره شده . .
به من برگرد . چون مردُمی پس از جنگ .. به خرابه هاے شهر و خانه شان .
مطمئنی " خدا " لحظه ای که به خودش احسنت گفت. .، تو رو به رویش نبودی؟
" دلتنگے " ات را چه کار کنم . دست به دست بدهم تا به کدام مادر مُرده ای برسد . بسوزانمش تا دود اش ، چشمِ کدام بیچاره ای برود . دفن اش کنم درخت شود میوه بدهد تا کدام از راه جا مانده ای از آن بخورد ....
خواستم بعد تو برگردم به خودم ... . " خودم " ، نبود . !!!
که گفته "زن" ها می بایست بافتن موهایشان را یاد بگیرند ... . این ،یک کار کاملا مردانه است.
سال ها بعد قهرمان فیلم کسی نیست که شهر را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد به تنهایی از عجیب ترین زندان ها فرار کند ... و یا یک تنه ارتشی را حریف باشد . . سال ها بعد .. قهرمان قصه کسی است که جرات کند و میان...
می گفت.... اگر دوستم داری ثابت کن قسم بخور... چشم هایش را بوسیدم و گفتم به همین برکت قسم!️ ️️️
موهایت را باز کن... دامن تکان بده سال هاست بهار کار خودش را درست انجام نمی دهد!