یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
دلم گرفته هوایم عجیب بارانیستدلِ شکسته ام انگار رو به ویرانیست...
پاییز بی باراندریا بی موج ، همه را تجسم کنمن بی تو همانقدر نچسب و دلگیرم......
هوا دلگیر افق تاریکدلم پرواز می خواهدرها از این همه غصهکمی آواز می خواهد...
گفته بودی به کسی دل بدهم می میریتو خودت رفتی و از رفتن خود دلگیری!؟...
و من حتیدلگیر بودن تو را میستایم،به محبت های بی اعتبار همگان......
گفتی به عکس های جوانی نگاه کن.. دیدم رفیق دیدم و دلگیرتر شدم...
دلگیر نیستم که دل از دست دادهامدلجوییِ حبیب به صد دل برابرست...
دلم در دست او گیر است خودم از دست او دلگیرعجب دنیای بی رحمی دلم گیر است و دلگیرم...
پاییز جانراستتش را بگو چه کسیترکت کرد که آنقدر دلگیری......