پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هوا خواه "توام"چو "تابستان"به گرمای "مُردادش"...
حالِ من حولِ محور توستبیا موقع تحویل سال اَحْسَنِ الحالم کن.....
گفتعشق را برایم معنا کنزیر لب آرام گفتم"چشمانت"...
اسم اش را هر چه دوست داری بگذارعشقدلتنگیاما من " دیوانه" توام...
دلم دیگر با خودمراه نمی آیدهر روز پرسهمیزند در خیال تو......
کی میرسد...آن صُبحکه من صدایِت بزنمتو بگویی جانا......
نه فصل می خواهدنه بارانمن برای گرفتنِدستانتمنتظرِ هیچ اتفاقی نیستم.......
من همان مجنونم،که غم دوری توعاقبت میکشدم......
شب بود و تاریکآمدم از " تو" رد شومافتادم در چاله یِ "خیالت"...
خنده هایت دلیلِ زنده ماندنِ من است!بگذار بچرخدچرخِ زندگی به همین رِوال...!...