نمی دانم .. چرا وقتی به آغوش می گیرمت دیگر به هیچ چیز فکر نمی کنم .. شاید آغوش تو... بُن بست .. تمام افکارم است ... ️️️
مُهم نیست که شانه هایت تجسم است ! و آغوشت خیال همه یادت اینجاست نگاهت ، صدایت ، خنده هایت دیگر چه میخواهم ️️️
تو نمیدانی در آغوشت که برای بخیرکردن صبح هایت نفر اول بودن چه عالمی دارد.. ️️️
و در معراجِ آغوشت، پر از حالِ خوشایندم... ️️️
ﻗﺼﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﮐﻨﺎﺭﺕ... ﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺕ...! ﻗﺼﺪﻡ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ... ﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ...! ﻗﺼﺪﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ... ﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ...! ﻗﺼﺪﻡ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ... ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ...
شب زیباترین ترانه می شود، وقتی .. آغوشت را به من میسپاری، و مرا در بستر گرم آغوشت می فشاری...!
اغوشت... علم رازیرسوال می برد... انقدرارومم می کندکه هیچ مسکنی جایش را نمیگیرد..!
امروز دلم برایداشتنت پرکه نه... پرپرمیزند.. برایبودنت برایآغوشت اینکه سرم را بگذارم روی شانهات.. بعد ببینی که چه طور با همین شانهات آرام میشوم. امروز دلم خیلی تو را میخواهد
باز شب آمد و تقسیم حسرت آغوشت بین پهلوهایم
حالا میفهمم که چرا اتاقک آغوشت سرد سرد بود…. گرمای افکارت در رویا تن او را گرم میکرد…!
بند بند من آغوشت را تمنا می کند
به صبح می مانی به طلوع عاشقانه خورشید به طراوت نسیم سپیده دم و آن هنگام که آغوشت بزرگترین آرزوی من است.. ️️
️و آغوشت تنها پناهگاه امن جهان است ️ ️بگذار تحریم ها بیشتر شوند و امنیت از بین برود️ ️مرز ، بازوان توست و امنیت نگاهت️ ️بگذار آغوش تو تنها پناه ناامنی هایم باشد️
قصدم نشستن بود...اما در کنارت...نه چشم انتظارت...قصدم شکستن غرورم بود...اما در آغوشت...نه زیر پایت...قصدم زندگی بود...اما با تو...نه با خاطراتت...قصدم پیر شدن بود...اما به پایت..نه به دستت!!...
تو آسمان منی جز پناه آغوشت برای بال و پرم وسعت پریدن نیست