ای دریغا که چو گل عمر سبکپای برفت
تو عمر من و وصلت آسایش عمر من
عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد
عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر
کاش می شد عمر خود را هدیه میدادم به او زندگی را دوست دارم ، مادرم را بیشتر
من آمده ام، تا همه ی عمر بمانم
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است...
حافظ کجای کاری !؟ فالت غلط در آمد گفتی غمت سر آید این عمر بود سر آمد...
رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسد تا که عمری هست ناز یار را باید کشید
درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده
برای زندگی کردن یک تو برای یک عمر کافیست
من یه روز زندگی با تو رو به یه عمر زندگی بدون تو ترجیح میدم
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است ...
طی نگشته روزگارکودکی پیری رسید از کتاب عمرما فصل شباب افتاده است
هر چه آید به سرم باز بگویم گذرد وای ازین عمر که با میگذرد، میگذرد ..
جان را ارزانی دارمت عمر شدن را بلدی
می رود عمر ولی ، خنده به لب باید زیست!
باور نمی کنم که بخواهم بدون تو یک عمر را کنار کسی مُردگی کنم . . .
گفت این خاصیت مردار است عمر مردارخوران بسیار است
دستان تو️ بزرگترین تصمیمی است که تا آخر عمر گرفته ام
در خزان عمر به دیدار تو نمی آید فرصت آه.
می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست!
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی