متن اعظم کلیابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اعظم کلیابی
نباید دل به هر کس داد من دادم پشیمانم
پشیمانم که من گفتم زیادی دوستت دارم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
امسال هم تحویل شد سال جدید و من
درگیر هستم با تمام خاطرات خود
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
من مسلمان شده ی قبله ی چشمت هستم
تو به هر سو بروی قبله من سمت تو است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
درشب سرد سکوت بی کسی تنها شدم
دیگر حتی بر زبان نامت نمیاد برو
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
بهار در رمضان آمد و بهاران شد
فضا چو گلشن جنت شکوفه باران شد
تبسم ملکوت و نسیم گلشن دوست
نصیب و قسمت پاکان و روزه داران شد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ادبت شهره به عالم شده عباس علی
گنبدت هم به حسین قصد ارادت دارد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
ذکر بعد از هر نمازم این بود
من فقط بعد از خدا تنها تو را دارم حسین
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
احساس عطش کردم یاد لبت افتادم
ای روضه هر روزه اشکم شده افطارم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
بهار در رمضان آمد و بهاران شد
شکوفه های اجابت نصیب باران شد
قرین شدند بهار طبیعت و رمضان
نسیم عشق وزید و گلاب باران شد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دوباره ساعت خانه به وقت بیداری
تمام ثانیه هایش قشنگ وتکراری
دوباره وقت سحروقت ربنای عشق
چه خوب میشود اکنون نماز بگذاری
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
دوباره ماه دعا و بهار قرآن شد
چراغ رحمت حق روشن و فروزان شد
اگر چه بار سفر بست ماه پیغمبر
دعای حضرت ایشان نصیب یاران شد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
الهی شرمگینم روسیاهم
همانم که بدونت بی پناهم
بگو یارب که بخشیدی مرا باز
خودت گفتی که میبخشی گناهم
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
اگر چه بنده ی ای غرق گناهم
نگاهی کن به این چشم پر آهم
منم آن بنده و عبد خطا کار
تویی که هر کجا بودی پناهم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
اگر بخشیدی ام در ماه شعبان
عطا کن روزی ام را لطف واحسان
در این ماه پر از خیر و ضیافت
دلم خواهد روم پابوس سلطان
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
بهار در رمضان آمد و بهاران شد
شکوفه های اجابت نصیب یاران شد
تبسم ملکوت و ترنم شبنم
گل محمدی آمد گلاب باران شد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
بهار در رمضان آمد و بهاران شد
شکوفه های اجابت نصیب باران شد
تبسم ملکوت و ترنم شبنم
گل محمدی آمد گلاب ارزان شد
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
آمدی جانم به قربانت ولیکن دیر شد
عشق تو در سینه مرد و عاشقت هم پیر شد
آمدی افسوس دوران جوانی رفته بود
بردلم زخمی زدی کاری که دامن گیر شد
آمدی اما نفهمیدی چه براین دل گذشت
عاقبت کابوس شبهایم چه بد تعبیر شد
قحط سال عشق بود آن...
عاقبت روزی به آخر می رسند این خواب ها
نقش خواهد بست لبخندت میان قاب ها
خسته ام چون جاده های سوت و کور انتظار
میکشم حسرت برای دیدن رخسار یار
تا بیائی رو به سمت ساعت دیدارها
می نشینم رو به روی جاده ی تکرارها
بسته ام سررشته آمین...
در سایه سار سرو تو دارم سعادتی
سرمایه ی شفاعت صبح قیامتی
عطر بهشت می دهد آنجا که نام توست
یعنی بهشت دارد از عطرت حلاوتی
شان نزول قدری و با تو مقدر است
بیچاره آنکه با تو ندارد قرابتی
پروانه ای که از دل آتش حذر نکرد
حتی نکردی...
دوباره خانه حیدر شده است بیت النور
ز یمن تو متجلی شد ست وادی طور
تو آمدی و در آن شب سرور بر پا شد
همای صبح سعادت نصیب دنیا شد
در آسمان ولایت هلال کرد طلوع
ستاره ای که ندارد زوال کرد طلوع
امامه گل پسر نازنینی آورده
چه...