پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قلم شکست. ودلم شرحی ازجدایی شدبه پای عشق سرایی غزل فدایی شددوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزابه شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد دوباره در غم هفتاد و دو ستاره و ماهزمان سوختن و مرثیه سرایی شدغروب غمزده ای داشت کاروان عطشزمانه، راوی خونبار ماجرایی شدتنی که عرش برایش بغل گشوده، ببینچه بی ریا به دل خاک، بوریایی شدرسید دسته ی پروانه های خونین بالکنار ناله ی نی ها چه نینوایی شد!فلک، دوباره از این ماجرا به تنگ آمدقلم به ...
فضای دشتِ نینوا، پر از نوای عاشقی است؛نمای زخمِ کربلا، شکفته چون شقایقی است...درونِ سینه ام تپد، تبِ حریم و حرمتش؛«عریضه ای» ندارد این دلم؛ به جز، زیارتش...زهرا حکیمی بافقیبرشی از شعری عاشورایی(کتاب ققنوس احساس)...
پیچیده شمیمت همه جا، ای تن بی سر!چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد...