متن المیرا پناهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات المیرا پناهی
زخم ما درد بی درمان است..
چه حاصلی دارد کس بداند این درد بی دردمان را.،
المیراپناهی درین کبود.
گفتمش مونس شب هایم تویی
تاری از زلف سیاهش را داد
موقع رفتن ب همه یادگاری دادو به من انتظار سر راهش را داد..
گفتمش مینشینم همه عمر را ب انتظار..
امد سایه اش ب سنگ مزارم او بی وفایی نکرد.،
من وفادار ب او ماندم ،عمرم ز انتظار امدن...
در خیال هم بین اغوش من و او دیواریست از جنس تقدیر .،
درد این است در اوج یک عمر حسرت
نویسنده سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود
سایه راست گفتی …
دردیست در این سینه ک همزاد جهان است.،
رفتی اما بدان..
دردیست در این دل ب سنگینی شعرت.
دردیست در این دل ب بلندای شعرت..
سایه لقب بی معرفتیست تو ک سایه نبودی..
برسان ب ارغوان سلام ما را سایه ..
شعرها بدون سایه تو بی...
خواب هم ارزوست ..
المیرا پناهی درین کبود
خدایا بنویسم تو را می خوانی مرا ..
خسته ام از انتظار..
خود گفتی بخوان مرا تا اجابت کنم تو را..
بخوان مراااا
سالهاااست نوشته ام تو را
بخوان مرا
خسته ام از انتظار
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
ای ک گفتی ز تو دورم..
تو در جانی ..
ز دیده دوری .،
من با جان می بینم تو را
هر چند ز دیده پنهان باشی.،
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
صبرچشمان ما ب دستان پر امید توست..
پروردگارا
دست پر امیدت را ب چشمان منتظر نشسته در صبر بکش.
صبر ما امید ب توست🌱
نویسنده سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود.
هیچ دردی کشنده تر از دردی نیست ک انسان را ب سکوت وا دار می کند..
مرگ بی صدا
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
گاهی تنها مونست می شود قلم..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
چگونه دل را بخندانم ب ایران گریانم..
المیرا پناهی درین کبود
سردش بود،سلول بدنم را چوب کردم
با گرمای نگاهش آتش شدم..
در حال سوختن بودم ،
دیدم…
باز هم دیدم..
ذره ذره پودر شدم.،
باز دیدم..
آتشی شعله ور تر از من او را گرم می کرد
...
تمام وجودم خاکستر شد...
..
سوختم ،خاکستر شدم..
او در تمنای اتش...
دیوار بلندیست بین من و او حتی در افکارتنهایی…!!!!.
..
نویسنده سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود.
فقط با جان می توان کلمه مادر را ب اوج رسالت رساند…
جان ب جانمم کنند ،جانم تویی مادر
روزت مبارک جان من..
نویسنده:المیراپناهی درین کبود
چه کوله بار سنگینی دارند ، زنانی ک در حمل بدبختی نقاب خوشبختی ب چهره دارند ..
او یک مادر است ،می خندد تا کام فرزندش شیرین باشد..
درد مادر بودن این است..
درد دارد بخندی ب تمام مشکلاتت.!
ولی باز او می خندد ،چون او یک مادر است..
دردی...
پناهم باش در این شب های بی پناهی
المیرا پناهی درین کبود
گفت چه ویران گشته ای ..
خنده مستانه ای سر دادم...
گفتم :اگر صاحب خانه در خانه نباشد آن خانه با خاک یکسان می شود..
آباد بودم ویرانم کردی..
این مطلب یکی از اصل های مهم زندگی..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
می نویسم،پاک می کنم ،پاره اش می کنم..
پرتابش می کنم..
خطش می زنم..
درونش فریاد می زنم..
غمم را می کشم..
اشک هایم را می بارم..
مچاله اش می کنم..
بازش می کنم..
سیاهش می کنم..
ولی باز می نویسم .
خنده تلخی می زنم..
بغض و آهی می...
نوشتن ،ارام جان من است..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود
درد، دل پر غم را نوشتن درمان می کند..
نوشتن درمان دل است..
بنویس غمت را بر دل دفتر تا غمخوارت شود..
نویسنده المیرا پناهی درین کبود