خاطرهها شاید سوختى باشد که ، مردم براى زنده ماندن مىسوزانند
تنها لحظه اکنون است که واقعیت دارد، باقی یا خاطره است یا خیال ...
آمدی خاطره ها را ورق زدی آینه اشک می ریزد
همیشه وقتی قدر چیزی رو میدونیم ک برامون خاطره شده
از حاصلضرب من و تو عشق بپا شد از خاطره ام عشق تو منها شدنی نیست
خاطره یعنی؛ لبخند من درخیال تو…
آه .. دارد جانم را می کَند آن خاطره ی کلنگی
تنهایی/ نام دیگر پاییز است/هرچه عمیق تر/ برگریزان خاطره هایت بیشتر
جنگ نابرابریست! من با دست خالی شب با هجوم خاطره...!
بوسه از خاطره آموخت جا گذاشتن رد را
از کسی خاطره دارم که دیگه بر نمیگرده...
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد
جایی نمیرم پای تو پای اون همه خاطره می مونم
دلتنگی یعنی رو به روی دریا ایستاده یاشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند
اونی که اولین هاشو با شما تجربه کرده هیچوقت فراموشتون نمیکنه!