من به بغلت ، نیاز دارم ...
تو چه کردی همه شهر دلم عاشق توست؟
ازلحظه ای که قلب من / باچشم توعاشق شده حس میکنم بیگانه ای / توقلب من ساکن شده بیگانه ای که دائماً / دستورمیده چه بکنم دیوانه میکنه منو / معشوق دل خسته شدم
تو دوست داشتنی ترین فرد دنیای منی
عشق جان در دین من تو مقدس ترین فرد روی زمینی
چشم های تو ماه شب های منه
برای من تو شاهکارترین هنر خدایی
تو آرام بخش ترین نسخه ی زندگی منی
تو در بین همه چیزهای تلخ یه حبه قندی
سوگند به نامت که تو آرام منی...
عاشقی کردن فقط با تو به دل میشینه
همه را کنار گذاشتم تو را کنار قلبم
تا ابد عاشقتم و این عشق ادامه دارد
آرامش یعنی حضور تو در هر ثانیه ی من
با تو بودن،چیزیه که بهش میگم خوشبختی
چه زیباست، در قلب تو زندگی کردن
بالاتر از جان دوستت دارم
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم
وجودت سنجاق شده به روحم
کمی بخند هوس مردن کرده ام
تو ممنوع الخروجی از مرزهای قلب من
همین که هستی کافیه
گفتی دوستت دارم و شهر، عطرِ باران گرفت.