بیو پاییزی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو پاییزی
کلاغ ها،
قصه ای از دل پاییز می گن،
بچه ها بی خیال زمان، تو دنیای خودشون غرقن.
برگ های زرد و نارنجی،
روی چمن سبز،
رنگ های زندگی رو به رقص درمیارن
عکاس، لحظه ها رو می دزده،
و تو، غرق در اندیشه،
با نگاه به میوه ی چنار،...
عشق،
پرنده ای است
که در آسمانِ پاییز پر می کشد
با هر ضربان،
بال هایش
نسیمی از یاد تو را
به قلبم می آورد. ...
فیروزه سمیعی
زیبا تر از پاییز
گیسوان توست
که
در باد می ر قصد .
حجت اله حبیبی
باد ،
با چوب دستی اش ،
برگ ها را می تکاند ،
رود
نارنجی هایش را می برد
و
من
به یاد ، سرخ هایش را
و زرد ها به خاک می پیوندد .
حجت اله حبیبی
باد
آرامش درخت را به هم می ریزد
خاک
خش خش برگ را به جان می خرد
من
دلتنگی را در آغوش می گیرم
و تو
با پرستو ها می روی .
حجت اله حبیبی
پاییز !
اگر چه دلتنگم
اما
با مِهر شادی می آفرینم
تا پرستو ها
هم نشین دلم شوند .
حجت اله حبیبی
آذر ، مِهر جهاز تو
که
بی مهر ، گام به خانه بخت ننهی .
حجت اله حبیبی
با مهر بیا
که آذر ،
بی مِهر
پا به خانه بخت نمی گذارد .
حجت اله حبیبی
مهر که می شود،
آبان
کوله بارش را بر زمین می گذارد
تا
آذر
خیابان گردی کوچه ها را بیآغازد .
حجت اله حبیبی
برای پاییز
این افتخار بس
که با مهر می آید،
اما
چه کسی داده
و چه کسی گرفته است .
حجت اله حبیبی
هیچ فصلی
زاده ی مهر نیست
جز پاییز
پس
مهربان باشیم
و نگهبان مهر.
حجت اله حبیبی
پاییز
شروع دو باره ی مهر است ،
مهربان باشیم ،
مهربانی را به یکدیگر هدیه دهیم ،
که پاییز زاییده ی مهر است .
حجت اله حبیبی
پاییز
فصل غم و غصه و دل تنگی نیست ،
وگرنه
با مهر آغاز نمی شد .
حجت اله حبیبی
دلبسته ی مهر و
عاشق پاییزم
از برگ و نوای رهگذر
لبریزم .
حجت اله حبیبی
تو مهری و دلم پاییز
شده از عشق تو لبریز
بیا تا مهربان گردد
دل سرگشته ی ناچیز .
حجت اله حبیبی
خاطرات انار در پاییز ،
خش خش گام های رهگذران ،
دوره گردی که مهر می آورد ،
کوچه ها را به مهر می آغشت.
حجت اله حبیبی
پاییز
دل بسته ام به مهر
و
رنگ های گرمت
نارنجی ، زرد قهوه ای...
شاید با دمنوش برگ هایت
کمی دلتنگی را فراموش کنم .
حجت اله حبیبی
گفتی
پاییز ، با کوله باری از مهر می آید،
امّا
رهاوردِ من
چمدانی دلتنگی است .
حجت اله حبیبی
تو با لبخند زیبات در آیینه
چشمام می درخشی
گل بهاری جانانم در آواز شراب پاییزی 🍷
فیروزه سمیعی
پاییز فصل رفتن است...!
پرنده ها ، شهر را ترک میکنند
برگ ، درخت را
گرما ، قلب هارا
و تو مرا..
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده