متن دلنوشته خاص
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته خاص
اومدم یه یادآوری کنم برات..
اگه الان توی سخت ترین روزات هستی و کسی نمیدونه
بدون که وقتی سختی پشتِ سختی میاد قطعا وقتشه که
زندگیت از این رو به اون رو بشه..
منتظرش باش..
روزایِ خوبت تو راهه😌🙋🏻
رعناعرب
پیج اینستاگرام: @raana arb
دوستت دارم ولی این دلیل نمی شود بعد دیدن کارهایت از تو متنفر نشوم،دوست داشتن در ذات من است و ایجاد تنفر در ذات تو،پس اگر میخواهی همیشه دیگران
دوستت داشته باشن دوستی را در وجود آنها خاموش نکن...
داخل نوشته های بنده هیچ مخاطبی وجود نداره،
فقط قلمم زندس وحرکت میکنه
دوس داره بنویسه همین
***نه برای کسی
نه به انتظار کسی ***
دلگیرم از دنیا و وروزگارش
از بی کسی ها و سکوت ها!
این منم که اینگونه خسته ام
منی که همیشه خوب بودم وخندآن
منی که خنده هایم مثالی بود به مثال ضرب المثل !نمی توانی بفهمی و البته عجیب هم نیست برایم!
چون *تو* ،*من* نیستی !
پس لطفا...
*•وقت ندارندعلیه کسی، کاری انجام دهند
•وقت ندارندپشت سر دیگران صحبت کنند
•وقت ندارنددروقایع گذشته، متوقف شوند
این افراد حالشون خوبهಠ ಠ
[•|☕|
عشق را پنج معناست
س بز ماندن در همه فصل...
ع ید بودن در همه سال...
ی کبار برای همیشه...
دنیا را برای دنیا گذاشتن...
ه رگز به یاد کسی با کسی زندگی نکردن...
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
سندرمِ زبونِ بی قرار
من یه رفیق ِ نویسنده دارم که عاشقانه های خیلی قشنگی مینویسه
دیروز که پست گذاشته بود زیرِ پستش نوشته بود
بخدا به پیر به پیغمبر این نوشته ها بی مخاطبه و من عاشق نشدم😐
خب عزیز من چرا باید بیای اصلا برای هر کسی توضیح...
محسن جانم؛
من آن قدر تو عزیز مهر ماهی را دوست دارم
که یادم نمی آید ازکجا شروع شد…
داستان ما نه شروع دارد و نه پایان…
تو یکدفعه پایت را همان جایی گذاشتی که باید میگذاشتی…
دیگر هم از من نپرس چرا دوستت دارم عشق مهر ماهی ام ؟؟؟...
سرنوشتم،قسمتم،زندگیمو،همشو بی محل کردم انگاری اینا هم مث آدما بی محلشون کنید خودشون میان سراغت
و ازت معذرت خواهی میکنن از امروز همه چیو بی محل کردم حتی خودم!!
انگار الان بدنیا آومدم
هیچ چیزی از گذشته خودم
نه دیگران برام مهم نیست...
پاییز و زمستان همیشه هم دلگیر نیستند، مانند حاجی ها که برای احرام عریان شده و غسل میکنند و با جامه ی سپید به مهمانیه معبود با چه شوق و ذوقی میشتابند...
چشمهامو می بندم و کلماتی رو توی ذهنم مرور می کنم و اجازه می دم دروازه زمان با این اوراد جادویی باز بشه:
پنجشنبه...
ظهر پاییز...
صدای اذان...
شیفت عصر...
مشق های نوشته شده و نشده...
ناهار هول هولکی...
صدای مامان، «همه چیو برداشتی؟ چیزی جا نذاری»
صدای خواهر؛ «مامان...
پاییز عزیزم سلام!
اینک که تو دوباره لنگان لنگان به استقبالمان می آیی،
دلم میخواهد تورا در آغوشم محکم له کنم...
اکنون به دیدار فرزند ارشدت، مهرِ جان آمده ام!
او در مهربانی هیچ چیزی کم ندارد.
تبریک میگویم بابت این تربیت!:)
پاییز عزیزم، اینبار تو عشق را به من...
دیروز برگ خشکی دیدم که نمی دانست از کدام شاخه جدا شده!
و مادر جان امروز فهمیدم که چرا تولد مهر پاییزم را مرداد ثبت کرده ایی!...
ایران..
اسمش هم ابهت دارد..
ولی مردمانش..
همه غریبه پرستند..
میدانید..
ایران ، همچون پدریست که تا حد توانش ، هر چه فرزندانش میگویند را برایشان فراهم میکند ..
ولی با این حال ، بازهم فرزندانش میگویند : ببین آمریکا چقد خوبه ، اروپا چقد خوبه ، چقد بچه هاشو...
از یک جای یک جایی به بعد نشد از هیچ چیز حرف بزنم، چون هرکسی چیزی را نداشت و حرف زدن از آن، خاکسترِ حسرت هاش را شعله ور می کرد. از یک جایی به بعد ترسیدم بگویم بابا چه خوب که هستی ، چون کسی بود که پدر نداشت،...
همیشه یادت باشه موقع بارون بخندی
اره ابر گریه میکنه....
گل تشنگیش برطرف میشه، منم تنهاییم)
چون توی خاطرات با تو بودن جاری میشم...
مبینا سایه وند
مثل قهرمان فیلم های فارسی دهه پنجاه،
سیاه و سفید ولی رنگی خاطرخواه شدم!
ولی درست آخر فیلم که قرار بود با بوسه ای به هم برسیم
تا خواستم ببوس...م انقلاب شد!
ارس آرامی
و در آخر ندانستم
بغض عصرها
دلتنگیه شب ها
استرس فردا
خستگیه صبح ها را می دیدی و نمی آمدی؟!
یا مهدی ..........................................................
مبینا سایه وند