بابا دعا کن تموم شه دردم شب تا صبح از درد خون گریه کردم بیا بغلم کن تا من دورت بگردم بابام به قولش عمل می کنه میاد و منو باز بغل می کنه امشب مهمون دارم مهمونم ماهه تا سحر بیدارم بابام تو راهه
صدای تو گرم است و مهربان چه سِحر غریبی درین صداست صدای دل قلبِ عاشق است که این همه با گوشم آشناست
و ندایی که به من می گوید : ”گر چه شب تاریک است دل قوی دار ، سحر نزدیک است “ دل من در دل شب خواب پروانه شدن می بیند
نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر ، سحر نزدیک است هر دم این بانگ ، بر آرم از دل وای! این شب چقدر تاریک است
هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست مثل گل ، صحبت دوست مثل پرواز کبوتر می و موسیقی و مهتاب و کتاب کوه ، دریا ، جنگل ، یاس ، سحر این همه یک سو ، یک سوی دگر چهره همچو گل تازه تو دوست دارم همه عالم...