متن سولماز رضایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سولماز رضایی
وقتی قرار نباشد که بشود ،نمی شود
وقتی قرار نیست به مقصد برسی
هر راهی که امتحان کنی بی راهه است
هر چه بیشتر دست و پا بزنی ، کمتر خواهی رسید
رها شو
شاید در رها شدن ،راه نجاتی
حتی شاید رسیدنی باشد
رها شو ،شاید رسیده ای و...
تو را پنهان کرده ام
در پس تمام ثانیه های زندگی ام
همچون غم بزرگ نداشتنت ،که در پستوی پشت خنده های مصنوعی ام جا ساز شده
و امید آمدنت که در نهان خانه جانم مرا زنده نگه داشته
تو همان راز پنهانی که فقط خدا می دانست
تو معنی...
تولد حادثه ای یکباره نیست
می شود در اوج نیستی متولد شد و می شود هزاران سال زیست،
بدون حتی یکبار تجربه میلاد
آنچه عظمت حیات را نشان میدهد تولدی از درون است
هر گاه نیروی از درون قلبت را لرزاند
هرگاه روحت نشاطی پنهان را تجربه کرد
تو همان...
پنج شنبه ها را دوست دارم ؟ ندارم ؟ نمی دانم ؟
در خصوص چهارشنبه و سه شنبه هم نظر خاصی ندارم
اما جمعه ،جمعه ها واقعا حرف دارد برای گفتن
نه اینکه با شنبه فرق داشته باشد
جمعه ها را می شود آشکارا دلتنگی ات را فریاد بزنی و...
خواب بودم و برای اولین بار بود که تو را در خواب می دیدم تو به خوابم آمده بودی ،قدم رنجه کردی بودی ،خواب من کجا و شما کجا کجا بودم یادم نمی آید ،در خواب ،خواب بودم شاید هم بیمار بودم ،درست است رنجور بیمار ......و تو آمدی و...
بعد از تو
هر حرفی
هر کلمه ای
هر جمله ای
هر کتابی
که نوشتم تفسیری از تو بوده است
و من بعد از تو بود که به قلم و آنچه می نویسد ایمان آوردم
سولماز رضایی
آیات خدا ،تمام شدنی نیست
هر لحظه کلماتش بر زمین نازل می شود
مگر نه اینکه گفت\ اگر همه درختان روی زمین قلم باشند و دریا هم مرکب شود کلماتم تمام نمی شود \
از این روست که هرکه بخواهد قلبش محل نزول کلمات خدا خواهد شد
سولماز رضایی
خود را بعید و قریب خوانده
اما چطور می شود این دو بی نهایت را کنار هم داشت ؟
دور از هر چیز و نزدیک به هر چیز
نمی شود مگر آنکه اختیار تعیین فاصله را هم واگذار کرده باشد
آری او دور است به هر که بخواهد از او...
تو را روایت می کنم
از زبان زمین ، آسمان و هر چه در آن است
قصه ات را می نویسم به بهانه بازشدن غنچه گلی
و آن را می دوزم به حکایت ماهی که نو می شود
تو را روایت می کنم ، وقتی خودم را در آینه می...
تو سخت ترین قسمت ماجرایی
نه می توانم تو را تفسیر کنم و نه خودم را
فقط می دانم قصه ناتمام بود
اصلا قصه ای نبود
اگر تو نمی آمدی
سولماز رضایی
تکه پاره هایم را بردار
آنها را بند بزن
با دستانت از من خمیری تازه بساز
و بعد شکلم بده
شاید اینبار \تو \ شدم
سولمازرضایی
من به تو مبتلا شدم
و این ابتلای شیرین حتی از خود تو خواستنی تر است
به ابتلای تو که دچار شدم وجودم ذره ذره صیقل دید
آنقدر که دیگر آیینه شدم
و در آینه مبتلا جز تو را نمی توان به تماشا نشست
سولماز رضایی
بودن یا نبودن ،دیگر مسله این نیست
تو بودی ،هستی و خواهی ماند
در نبودت هم ،چنان بودنی نهفته است که گمانم این است:
\تو\ برای هستی سرمشق بودن می نویسی و بعد از آن هر زنده بودنی تکرار توست
سولماز رضایی
هبوط اتفاقی لحظه ای و یک باره نیست
برتقدیر هیچ انسانی هبوط آنی نوشته نشده
انسان همان کودک نوپایی است که قدم قدم از آغوش مادر جدا می شود
و هبوط چیزی جز قدم قدم جدا شدن از آغوش حق نیست
سولماز رضایی -آن سه روز
غیر ممکن است که روح انسان در یک
اتصال دایم با روح دیگر نباشد .
حتی تصور آن محال است که چون ذره ای جدا ،در عالم لایتناهی در چرخش باشی بدون هیچ اتصالی.
درد از آنجا شروع می شود که پیدا کردن
\او\ ممکن است یک عمر طول بکشد...
نزدیک سحر است ،حتما خوابیده ای ،خوابت خوش جانا
اگر می خواهی کسی را نفرین کنی بگو الهی \عاشق ،منتظرو بی خواب شوی \
این سه تا برای آنکه طومار یکی را بپیچد کافی است
کاش میشد خوابید و خواب شما را دید .
خواب شما را دیدن شگون دارد...
از خودم به سوی تو هجرت کرده ام
من را تمام کردم ،تا در تو آغاز شوم
تولدم را به چشم دیدم
آمدم و در سرزمین وجود تو ،حیات حقیقی ام را آغاز کردم
بدون آنکه بخواهی
بدون آنکه بخواهم
و این چنین بود که من
\پناهنده سرزمین جان تو...
از تمام شب بیداریهایم ممنونم
از بی خوابی ها ،و آشفتگی هایم .
آنها راه ورود کابوس های شبانه ام را بسته اند .
عادت کرده ام به تصور تو در کنارم
با تو نفس می کشم
،راه می روم
،می گریم ،می خندم
با تصور تو \زنده ام \...
زنده ام
اما برای زندگی کردن به چیزی بیشتر از آنچه هست ،محتاجم
چیزی بیشتر از خودم
آنکه مرا به حیات ،دعوت می کند
نفس هایم را معنا می بخشد
و دلیلی میشود برای جنگیدن و ادامه دادنم
من برای بودنم به چیزی بیشتر از جسمم محتاجم
کجایی پس ؟؟؟...
کرونا برای همه مثل جنگ است
اما در همه جنگ ها ،انگار یک قصه تکرار می شود
جنگ برای بعضی ها، جنگ تر است
و آنها همان ها هستند که از همه زخمی تر می شوند و از بقیه بیشتر می میرند
کرونا ،تمام قواعد جنگ را دارد
حتی برای...
نمی دانم کجایی
نمی دانم در کدام خانه ،در کدام خیابان ،در کدام شهری
اما دلم برای آن خانه هم که ندیدم ،تنگ است
دلم برای تمام راههایی که تو می روی ،لک زده
دلم دقیقًا برای تو تنگ است
سولماز رضایی
مگر نه اینکه گفت :بخوانید مرا ،تا أجابت کنم شما را
طلب کردن مبارک و مقدس است ،
آنقدر که شرط استجابت دعاست .
او که می خواهد و می خواند ،باور دارد
و باور نه ابتدای مسیر ،که مقصد است
همین که باور کنی ،رسیده ای .
راه کوتاه...
سرزمین انسان ،در جغرافیای عالم نیست .
او به هیچ نقطه ای روی این خاک تعلق ندارد .
سرزمینش حتی بهشت هم نیست .....
آدم تنها مشتی خاک بوده ،که از نفسی عاشقانه جان گرفته .
موطن حقیقی هر که در این عالم زندگی می کند ،نامش \سرزمین عشق \...