آرزویم همه این است ڪه هر صبح ، دلم بہ صداےِ تپش قلب تو آغازشود...! ️️️
تو همان صبحِ عزیزے و دلیلِ نفسے کہ اگر باز نیایے بہ تنم ️ جانے نیست ... ️️️
صبح آغاز ماجرای جدیدی ست از دوست داشتنمان وقتی طلوع چشم های تو شهر دلم را گرم می کند
صبح و ِطلوع شعر و غزل ، ناشتای تو یعنی سلام ، زنده شدم با دعای تو
هر روز، کمی زندگی است؛ هر بیدار شدن و بلند شدن، کمی تولد؛ هر صبح تازه، کمی جوانی؛ هر بار به استراحت رفتن و خوابیدن، کمی مرگ.
زیبایی جهان به خنده های قشنگ توست ، بخند که جهان زیبا شود هر صبح ز خنده های تو...
صبح که می شود سایه ات را بر دلم پهن کن آفتاب رویت شگون دارد در این هنگامه ی صبح... ️️️
صبح بدون تو مگر بخیر می شود️ دلم ️ جز به نگاهِ تو به هیچ آفتابی گرم نیست ...!!
دستانت را میگیرم و عطر صبح را با هم نفس میکشیم لبخند میزنی. و جرعه ای از چای ات را آرام مینوشی زل زدن در چشمان تو️ صبحم را به عجیب ترین حالت ممکن بخیر میکند
صبح تنفس هوای توست گرم لبخندهایت عشق که سر می رسد، از چشم هایت عسل می ریزد می نشیند، بر لبانم غرق لذت می شود، دوست داشتن دلی که دارد جانم را شیرین می کند ... ️️️
- اولِ صبح را هیچ چیز بخیر نمی کند.. جز دو خط شعرِ فروغ ، دو فنجان چایِ غزل و یک دلِ سیر نگاه به چشمانِ تو که مخاطبِ این شعری ️️️
بیا و روی صبحهایم نازل شو از عطر تنت مستانگی دل را رقم بزن و نگاهت را به شیدایی دستانم گره بزن چه می شود این صبح اتفاق بیفتی ؟
صبح است و صفا هست و صدای نم باران امروز چہ زیباست نگاه خوش یاران چون موسم عشق است و بهاران دل انگیز سر زنده کند نغمه و آواز هزاران
بی شک صبح صدای خنده های توست. هر صبح که میخندی من یک دلِ سیر زندگی میکنم. ️ ️️️
صبح میشود و من از پشت پلک های خواب تو را میبینم که به تماشای خورشید ایستاده ای چشم باز میکنم به تماشای تو به امروزم خوش آمدی ... مولایی ️️️
می شود جهان را در آغوش کشید هر صبح که عشق از زیباییِ خورشید گونه ی رُخت جان می گیرد! ️️️
. هر صبح یکی در من از خواب تو بیدار می شود تا به تو صبح بخیر بگوید... من دوست داشتن هایت را به آفتاب پیوند زده ام... ️️️
صبح تنها بهانه ی نمناک باغچه است ، برای عطر پاشیدن و نازیدن .. و تو تنها بهانه ی زیبای منی برای خندیدن .... ️️️
تو فقط بگو دوستت دارم من احساسم را.️ چنان به نگاه هایت گره خواهم زد ڪه خورشید هر روز صبح قربان صدقه دلبرے هاے ما برود...
پر کن گوش تمام پروانه های شهر را از عطرت ، دلم میخواهد هر صبح که بیدار میشوم بوی تو دنیا را برداشته باشد ...
چشم هایت... نور می تاباند و صبح عشق را به پنجره می کوبد! طلوع در چشم های توست... خورشید هیچ کاره بود...
صبح️ یعنی تویی چسبیده به عشق و لحظه هایی که با بوی زندگی می گذرد صبح یعنی عشقی مملو از تو️
صبح من همان دست های مهربان توست آغوش پر مهرت و دوستت دارم هایی که هر روز می گویی و سرنوشت درست از همان جا برای من شروع می شود ..
صُبح آغاز شد و چشم دلم منتظرت پلڪ بگشای ڪه آغازِ من و جان منی!️