پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای سرخی لب های تو صد پنجره خواهشدر پیچش موی تو نشسته به کمین شعربا آینه ها ناز نکن! دل به دلم نیست...از لحن دل انگیز تنت مست شد این شعر! «سیامک عشقعلی»...
من؛ و خیال مهربانت، خدا...آمده ماه به شب شعر من! هرچه که می نویسم... آری تویی،خاص ترین مخاطب شعر من! «سیامک عشقعلی»...
می آیی و هر لحظه به هر یک گذر از من،دل می بری ای دلبر پُر شور و شر از منجوری شده ام بنده ی زیبایی ات، این باراصلا نپذیرد دلم اما، اگر از من...شاهین غرورم شده جلد خم مویت کندی تویِ بی رحم مگر بال و پر از من؟ آنقدر که بیدار نشستم به خیالتمی پرسد از احوال شبم هر سحر از منهر روز بگردی دو جهان را پی مجنونپیدا نکنی عاشق و دیوانه تر از من! «سیامک عشقعلی»...
امروز می خواهم هوایت را ببوسم پروانه باشم چشم هایت را ببوسم اسمم چه زیبا می شود با لحن نازت انگار می خواهم صدایت را ببوسمرد می شوی از خواب هایم گاه و بی گاهیکبار باید جای پایت را ببوسم با یک نگاهت هم دلم شاد است از دور من شوق دارم اعتنایت را ببوسم در شعرهایم سبز می مانی همیشههر روز باید ماجرایت را ببوسم« سیامک عشقعلی»...
قراره من و تو اقیانوس شیمغبار آینه هارو پاک کنیمخیلیا مارو به هم نشون می دنقراره من و تو کولاک کنیم!رفیق روزای سخت بی کسیوقتشه دست تووی دستام بذاریقول بده همیشه محکم بمونیقول بده خسته نشی کم نیاری!رود تا وقتی که رنگ فرداستتا پرنده عاشق پروازهمشتتو گره کن و با من باشعشق ما رویامونو می سازهمن و تو اندازه ی یک تاریخجای خنده و خوشی غم دیدیمخیلیا مارو زدن! یادت میاد؟ چه روزای سختی با هم دیدیم!پیشونیتو می بوسم به...
مانند گل هستی تو از بس ناز داری!در چشم هایت صد غزل اعجاز داری!بالا بلایی! دلربایی! ماه هستی! تقصیر قلبم نیست چون دلخواه هستی! از چشم من زیباترین هستی همیشه!هرجور باشی دلنشین هستی همیشه! ابروی قاجاری! تنی نازک تر از گل!اصلا چرا باید بگویم گل؟ سر از گل! بوسیدنی! شوخی و شر! شیرین زبانی! دل می بری هی روز و شب، آرام جانی! گم شد دلم در حجم گندم زار مویتمن زنده هستم با هوای عطر و بویت زیبای بی رحم منی در شعرهایم! پی...
به عشق پاکی که بین من و توستبه اون نون و نمک که خورده بودیمبه سختی هایی که با هم کشیدیمبه اون روزایی که افسرده بودیمبه شعرایی که گرم و عاشقانهبرای چشمای تو می نوشتم به اون احساس زیبایی که هرروزکنارت باتو شد عین بهشتم هنوزم من بهت دارم تعهد هنوزم قلب من سرشاره از عشقهنوز این مرد وقتی دور میشیبرات بی تابه و تب داره از عشق!هوای آینه ها وقتی رسیدیبه رنگ آبی پیراهنت شد از اون ساعت دلش دریارو طی کردهمون که عاشق زن بو...
عاشقِ سبز کمی روشن بود با غم و غصه ولی دشمن بود من دلم طعنه به برگی نازکغیرتش سخت تر از آهن بودماه پیراهن او بود انگاردشت گل بر تن او دامن بود خنده اش ناز به شعرم می ریختچشم او چشمه ی رقصیدن بود پلک زد آینه عطرآگین شد معجزه بوی خوش یک زن بودپشت هر پنجره گل گل لبخند آن زن انگار خدای من بود سال ها بعد نوشتم جایی:عشق تفسیر توانستن بود! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
توو اقیانوس چشمات غرق عشقمتو می خندی، خوشی آغاز می شه! صدام کن بشکفم! زیبا شم از نور!صدام کن از همیشه تا همیشه!صدام کن تا جنونم گُر بگیرهصدام کن تا که تفسیر تو باشمصدام کن تا وفور بوسه تا عشقمی خوام هرلحظه درگیر تو باشم! حضورت قبله ی دنیامه هرروز بهت رو می کنم در هر ترانهتویی خانم قلب عاشق منکنارت، با تو هستم شاعرانه! تو زیبایی! نجیبی! با شکوهی!تو یک آرامش بی وقفه خوبی!شمال سبز روزایِ همیشههوای گرم از عشق جنوبی...
جوری دلم را برده ای با خنده هایتگاهی برایت می شوم پرپر! چه خوب است!ای کاش می دیدی خودت را از دو چشممدنیا ندارد از تو زیباتر! چه خوب است! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
لطیف مثل گل پر از بهانه و ناز استگرفته اند از تنش گلاب قمصر رانگاه او غزل، لبش وفور زیباییخدا چه شاعرانه خلق کرده دلبر را! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
کنارت سبزم از لبخند و بوسهنمی شناسم غم و دلواپسی رو من انقد دوستت دارم که چشمامنمی بینه توو دنیا هیچکسی رو! سیامک عشقعلی...
با خنده هایت می توان دریا شد از عشقدر چشم هایت ماه را هم می توان شُست!یک شهر فهمید از تمام شعرهایماین شاعرِ اردیبهشتی عاشق توست! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
جنگ قصه ی ماست در تکرارمی خوریم به اولین دیواردخترم! به خدا زندگی زشت استروز خوب دروغ بود انگار...◾شاعر: سیامک عشقعلی...
دلت هرجا هوامو داشت برگرد!من این عشقو بدونِ تو نمی خوام!به جز آغوش گرمت هرچی باشه/توو این دنیا به جون تو نمی خوام!▪️سیامک عشقعلی...
خانم! حرفی هست می خواهم بگویممن... راستش... این روزها بی تاب هستماز دور هم گاهی که می بینم شما رامی لرزد از یک شرم شیرین قلب و دستم شاید جسارت می کنم اما عجیب استهی... چندباری خوابتان را دیده ام منبا اسمتان شعری نوشتم تا بخوانید چون اسم تان را از کسی پرسیده ام من اخلاقتان را خوب می دانم و اینکهگاهی کمی دلتنگ در فصل بهاریدحافظ که می خوانید غمگین می شوید و حتی خبر دارم چه عطری دوست دارید با فکرتان شب تا سحر بیدار هستم...
بگذار بنوشم تب چشمِ عسلت رایک لحظه بپوشم گل خوشبو! بغلت رااز هرچه که زیباست به قدری به تو دادندپیدا نکند هیچکس اینجا بدلت را▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
آیینه می رقصید با اعجازِ نازتدر من تمنا غنچه ای زد سارقم کرد!دیدی مرا یک لحظه، چشمم را گرفتمزیبایی ات بی رحم بود و عاشقم کرد▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
صبح شد! یک بار دیگر زندگیبار دیگر لحظه هایی سبز ترمردمی عاشق تر از یک دشت گلدر کنار هم، صفایی سبز تر!صبح شد! لبخند می آید به بارآسمان بوسیدنی تر می شودسادگی با نور می رقصد و عشقبا تو، با من، دیدنی تر می شود▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
آمدی مرحم شوی، بدتر شدممن تو را در شعرها فهمیدمت! مانده روی شانه هایم عطر تو مثل گل بودی اگر می چیدمت... گاه گاه از خاطرم رد می شویبار آخر وای من تا دیدمت... دست هایت را کسی جز من گرفتغیرتم شد ابرِ غم، باریدمت... یادم آمد رفته ای و سالهاست...رد شدی، با اشک خود بوسیدمت!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
لیلا! برای دست هایت یاس چیدمیک روسری با رنگ دلخواهت خریدم می خواستم شعری برایت گفته باشماما نشد! انگار نقاشی کشیدم دلگیر از دنیا نباشی مهربانم!دیشب دوباره خواب دیدم... خواب دیدم... لیلا! خودت خوبی؟ بگو از حال کوچهبا این خیابان ها به چشمانت رسیدم هر جا تو غمگین می شدی یا خسته بودیبا قلب بی تابم برایت می تپیدم! غم ها به پایان می رسد یک روز یک جا این جمله را من از زبانت می شنیدم! من عهد بستم با خدا، باشم کنارتوق...
مثل یک سکوت در شبی شلوغ می مانیمثل درد، بغض، گریه، بی دروغ می مانی دختری که دید اشک های دفترت را گفت:مثل شعرهای مادرم فروغ می مانی...▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
شده در کوچه ی باران زده آشوب شوی؟!به صلیب غم یک خاطره مصلوب شوی؟ شده با یاد کسی در تب و شب گریه کنی؟و نبینند و بخندی و خودت خوب شوی؟! و چه تلخ است که با ابر و غزل بغض کنیبزند رعدِ جنون، سنگ شوی! چوب شوی! شده عاشق بشوی؟ گل بخری! ذوق کنی؟نه بگوید به تمنای تو سرکوب شوی؟ تو... تو پروانه نبودی که بدانی چه شدهشده دلسوخته ی آتشِ محبوب شوی؟ شده در چاه بمانی که نجاتت بدهند؟به تماشای خودت، قصه ی ایوب شوی؟ شده پاییز بیاید...
خانه زیبا می شود با روی زنمی کشد دلمرده گی را بوی زن زن بهاری سبز از آرامش استشعرها می بارد از گیسوی زن خستگی با زن به پایان می رسدخنده ای باشد اگر جادوی زن عشق را فرمانروایی می کندشد خدا از اولش الگوی زن با عطوفت انس دارد دامنشعشق گاهی می شود زانوی زن مهرِ زن مانند محرابی ست کهشست باید روح را در جوی زن زندگی سیبی ست سرخ از دلخوشیمی بُرد این سیب را چاقوی زن▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
این رفتن عمر ما چه ناغافل شدتاریخ خوشی، برای ما باطل شد ما هرچه که کاشتیم در پایانشیک مزرعه بی کسی فقط حاصل شد با هر غم اگر خوشی به آدم دادندآسان به خدا قسم خودش مشکل شد گفتند بزن به آب دریا، امادریا که به ما رسید بی ساحل شد! دلبسته ی عشق هم شدیم اما رفتمعشوقه ی بی فای ما، عاقل شد خوشبخت شدن دروغ بود از اولویرانه ی غصه، آخرین منزل شد!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
ناز سرانگشتانتمهمان بوسه ی فرشته هاست!حتی ابلیس،به سجده افتاده برابرت، معصومانه!گل ها غنچه می دهند در ستایش تنت!چشمه ها به پاکی اتغبطه می خورند! تو را بهشت تفسیر می کنند آینه ها!تو را زیبا می خوانند کلمات!تو را خدای کوچک تو را آرامشتو را مهربانآدم عاشقت می شود بی آنکه بخواهد یا بداند! عشق در دامانِ زنانگی ات معنا گرفتزیستن در آغوشِ مادرانگی ات بزرگ شد و ما به تو مدیونیم تمام بودن را!تا ابد.▫️سیامک ع...
به شعرهای عاشقانه سلام!به خنده های بی بهانه سلام!کشیده ام به بوسه چشم تو راای عشق تا ابد یگانه سلام!□ شاعر: سیامک عشقعلی...
بعد از مرگمخورشیدبا طلوعی عاشقانه تر،طعم لبخند یاس ها را برایت خواهد چیدآسمان در چشمانت هزار دشت آفتابگردان خواهد کاشتدست هایت،معطر از ترنم سبز رود خواهد شد آن روزمن از دورترین نقطه ی نامعلومِ ابدیتدر حال دوست داشتنِ تو خواهم بودکنار تنهایی ام! و زندگیهمین قدر سادهادامه دارد... سیامک عشقعلی...
من پیش شما سوختم از بی کسیِ خویشدیدید مرا چشم بر این حادثه بستید!یک عهد میانِ من و تنهایی تان بودرسمی که خدا دید! خدا دید شکستید!در راه شما هیچ به منزل نرسیدماز بس که پر از چاه، پر از چاله و پستید!| شاعر: سیامک عشقعلی |...
یک روز می آیی که شاید مرده باشم...تا آخرش هم آدمی هرگز جوان نیست!دیدی نمی آیی و حسرت می شود عشقدیدی خدای قصه هایت مهربان نیست!▪️شاعر: سیامک عشقعلی...
خوانده ای شعر مرا هیچ؟ نمی خوانی... نه...اینکه معشوق نمی خواندت، این یعنی: درد!من و یک شهر، شکستیم و ندیدی این جاهرکسی شعر مرا خواند؛ تو را نفرین کرد!شاعر: سیامک عشقعلی️...
ماهِ دی، باجه تلفن، تووی برفاشتیاق و تشویش ساعتِ هفتمن از اون دختر چادری که رفتدلخورم هنوز... دلخورم هنوز... هیچکسی رو توو دلم راه ندادممن چه شعرایی براش فرستادمتوو روی تموم دنیا وایسادم...دلخورم هنوز... دلخورم هنوز... عشقمو داد زدم، اون نشنُفت!پیش خیلیا بهم دیوونه گفتمن شکستم و گل از گلش شکفتدلخورم هنوز... دلخورم هنوز... خبر عروسیشو بهم دادن!همه زن ها از چشام افتادن!حتی از اونایی که هنوز شادن...دلخورم هنوز... ...
دلم بی تابه مثل ساحل امشبهوا بارونیه! دریاست چشمات!نگاهت می کنم، قلبم می ریزهنمی دونی چقد زیباست چشمات! تو بی من رفتی از رویام اماهنوزم داشتنِ تو آرزومهیه عمره حرف دارم با نبودتیه عمره قاب عکست روبرومه فراموشت شدم شاید ولی منخودم رو با خیالت پیر کردم!می پرسن حالمو با بغض میگمیه چندسالیه جایی گیر کردم... یه شب هایی بیدارم تا خود صبحیه روزایی هوایی میشم از عشقبه یادت که می افتم گُر می گیرمهنوزم کوره ی آتیشم از عش...
ساحل شدی تا از تو آرامش بگیرمخوبی و بی همتایی ات را دوست دارم!خوشبخت هستم در هوایت تا همیشهخورشید من! زیبایی ات را دوست دارم!🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
و دستامو به دستات می سپارمچه خوبه! خوبه حال تو کنارمبهت این قول رو میدم همیشهکنارت باشم و تنهات نذارمتو پیشم هستی و آرومم اماهمون اندازه واسه ت بی قرارمتموم سال شد سبز از حضورتبا تو یک قرن تفسیر بهارمبه من لبخند می بخشی و هرروزچه شیرینه با عشقت روزگارممی بوسم دست هاتو عاشقانهیه شاخه گل روی موهات می کارمتورو قد تموم روزایی کهنتونستم بخندم دوست دارم!🟩 ترانه سرا: سیامک عشقعلی...
گرفته عطر تو حال و هوامومی آره حرف عشقت واژ ه هاموچیکار کردی که بی تاب تو هستم؟شدی دین و دل و اصلا خدام و...جهانم دور تو می گرده هرروزتو خورشیدی که می گیری چشامومیگن دیونته این مرد شاعرو هرکی که شنیده ماجرامو...دوباره خواب دیدم غرق نورماجابت کردن انگاری دعامو!تویی تنها دلیلم واسه بودنهمون عشقی که یک عمره می خوام و...دوباره سجده ی آخر، تبِ عشقبه امید وصالت! السلام و...🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
لبخندتان امید می بخشد به قلبماین صبح را این کوچه ها را دوست دارمبا شوق می خوانم نمازم را و اینکه،ممنونتان هستم! خدا را دوست دارم!شعری نوشتم بعدها باید بخوانید خانم! من خیلی شما را دوست دارم!دنیای من این روزها سبز از تماشاستسرشارم از یک دشت زیبایی، جوانه!دیگر ندارم ناامیدی، غصه، تردیداین روزها من شاد هستم بی بهانه!آن فصل ها را عشق تان از خاطرم بردآورد این اعجاز، فصلی شاعرانهقبل از شما یک خنده در من درد می کردقبل از شم...
هیچ کسی از ما نپرسید چی شده!وقتی که ضجه مونو داد زدیماز زیر سنگ درآوردیم نوندست به هرکاری دلت بخواد زدیم!توو صف نفت و کوپن قد کشیدیمبابامون کار نداشت! پول نداشت!نازِ رویامونو هیچ کس نخریدچراغ جادوی ما غول نداشت!هرکسی به ما رسید زخم زد و از در و دیوار شهر مشت خوردیم!غریبه تشنه به خون مون می شدخنجر رفیقو از پشت خوردیم!بعضیا قبیله داشتن ما ولیمثل یه جزیره تنها موندیم!پی خوشبختی دویدیم عمریتهِ خط از همه چی جا موندی...
از خدایت نگو دلم خون استشاید از یاد برده آدم رامن صدایش نمی زنم چون کهدادم از دست اعتقادم را ⬜ شاعر: سیامک عشقعلی...
نقش ما را در ازل ایزد به تنهایی کشیدقصه غمگین شد ولی آن را به زیبایی کشیدآه از آن سیبی که آدم خورد با یک وسوسهرنج آدم ها از آن ساعت به بد جایی کشید ⬜ شاعر: سیامک عشقعلی...
تو خندیدی جهان زیبا شد از عشقدلم آبی ترین دریا شد از عشققلم در دست من آمد به اعجازو دفتر سمت شعری وا شد از عشق🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
آخرش لطف خدا شامل شد یارِ بی رحم، کمی عاقل شد جام می داد به دستم ساقیخواستم بوسه از او؛ حاصل شد...🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
چه معصومانه پاک و مهربانیبزرگی مثل یک دریا همیشهخدا بخشید مهرت را به قلبمتو را من دوست دارم تا همیشه🟩 شاعر: سیامک عشقعلی...
گرفتی دست های خسته ام راو آغوشت پناه هق هقم شدچه کردی با دلم؟ آن لحظه انگارخدا در شکل یک زن عاشقم شد!⬜ شاعر: سیامک عشقعلی...
مرا بخوان به نام اشکمرا بخوان به نام درد!مرا صدا کن از قفساز عمق فصل های سرد!بریده ام! شکسته ام!مرا بخوان که خسته ام...مرا بخوان که از خودمهمیشه دور بوده ام!تمام عمر مرده ام...چه بی حضور بوده ام!شکست هرچه ساختم!مرا بخوان که باختم!به کام روزگار منپر از غم است این جهانقسم به سیبِ وسوسهجهنم است این جهاندروغ بود دلخوشی!بخوان به نامِ خودکشی...به راه های ناگریزبه آهِ بی صدا قسم!به مرگ سرخِ آرزو به خنده ی ...
دوباره عشق زد جوانه دوستت دارم!همیشه گرم و بی بهانه دوستت دارم!خدای من شدی و می پرستمت با شعرببین! ببین چه شاعرانه دوستت دارم!◻ شاعر: سیامک عشقعلی...
صدایم کن! صدایم کن دوبارهبگیر از خوابم این کابوس ها رااسیرم در شبی سرشار از مرگبچین روی سرم فانوس ها را شدم تنهایی قاجار انگار ببین در وحشتِ من روس ها را!سکوتم گور تلخ ناامیدی ستکسی می آورد ناقوس ها را لبم را مرگ می بوسد و هرباربه جانم می کشم ویروس ها را چه می خندند این مردم کنارمنمی بینند ما مایوس ها راتبی دارم و می سوزد وجودمبیاور کل اقیانوس ها را ◻ شاعر: سیامک عشقعلی...
هرگز جدا از دست هایت نیست دستم!تنها نخواهی بود چون من با تو هستم!◻ شاعر: سیامک عشقعلی...
با رودها رفتی که دریا را ببینی!دلتنگ بودی صبح فردا را ببینی! زخمی شدی و روزگارت درد می کردحق داشتی یک فصل زیبا را ببینی! تنهایی ات پاییزی از افسردگی داشتمی خواستی لبخند گل ها را ببینی! خورشید بودن شد گوارای وقارتباشد که در آیینه ها ما را ببینی...شاعر: سیامک عشقعلی...
یک لحظه هم تنها نمی گذارمت!حتی خدا باشد، نمی سپارمت!من زنده هستم با هوای عشق تودیوانه ام! اینگونه دوست دارمت...شاعر: سیامک عشقعلی...