پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به اشک نخبه های در امین آباد سوگند!به نام هر شهید کشته در راه خداوند!به آه کارگر! وقتی که خالی ماند دستش،به نسل ناامید از زندگی و فکرِ لبخند!به بغض شاعر تبعیدیِ دلمرده و طرد به شب تا صبح جان کندن برای مزدِ نا چند...فقط یک خوب یا بد از شما می ماند و بس!نه جاهی مانده از کوروش، نه تاجی مانده از زند!بگو با من گناه مردم این سرزمین چیست؟ که نان و آب شان با اشک و حسرت خورده پیوندبه حق! وقتی که مظلوم است و تنها گاه در جنگب...
هیچ کسی از ما نپرسید چی شده!وقتی که ضجه مونو داد زدیماز زیر سنگ درآوردیم نوندست به هرکاری دلت بخواد زدیم!توو صف نفت و کوپن قد کشیدیمبابامون کار نداشت! پول نداشت!نازِ رویامونو هیچ کس نخریدچراغ جادوی ما غول نداشت!هرکسی به ما رسید زخم زد و از در و دیوار شهر مشت خوردیم!غریبه تشنه به خون مون می شدخنجر رفیقو از پشت خوردیم!بعضیا قبیله داشتن ما ولیمثل یه جزیره تنها موندیم!پی خوشبختی دویدیم عمریتهِ خط از همه چی جا موندی...
بمب ها در گهواره ی تاریخ خوابیده اندتفنگ ها به سکوت ابدی دعوت شده انددیگر فریاد غم انگیز هیچ جنبنده ایگلوی زمین را بغض آلود نخواهد کرداین آخرین رسالت کتاب است وقتی قلم ها پایکوبی می کنند در جشن تولد آگاهی آدمی. عباس پورعلمداری...