تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
به اندازه گریه گنجشک دوستت دارم فکر نکن کمه .گنجشک وقتی گریه می کنه ، میمیره! ️️️
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
من که بیدارم از جدایی توست تو چرایی به نیمه شب بیدار ؟
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست چشم و دل ، هر دو به رخسار تو آشفته و مست
دلتنگ می شوم دلتنگ تر از همه گوشه ای مینشینم و حسرتها را مرور می کنم نمیدانم کدام خواهش را نشنیدم و به کدامین دلتنگ ها خندیدم که دلتنگ ترینم ..
La nuit est si belle Et je suis si seule شب چنین زیباست و من چنین تنها
عشقت ولت کرده بیا
اگر کلافگى هاى یک زن را دیدى بدان خوب است فقط دارد حافظه اش را پاک مى کند به چیزهاى بهترى فکر کند..
پروانه هم شبیه من از ساده لوحی اش ؛ دلبسته ی گلی ست که درکش نمی کند
و کسی که تورا دیده باشد پاییز های سختی خواهد داشت
هیچ و هیچ و هیچ حال من پر از خالیست...!
واسه هر چی که از جون و دل مایه میزاری راحتتر از دستش میدی :)
چشم هایم را به بیمارستان می برم.. نمی دانم چه مرگشان شده! هر شب در خواب جایشان را خیس می کنند…!
حیف که حرفای قشنگ فقط حرفن...
من می توانم جای سیگار نقاشی بکشم، با دوغ مست کنم، با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم و به جای تو بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم... تو برای فراموش کردن کسی که بی نظیر دوستت داشت چه خواهی کرد ؟
جایی که بودن و نبودنت هیچ فرقی ندارد! نبودنت را انتخاب کن، اینگونه به بودنت احترام گذاشته ای
اگر برای ابد هوای دیدن تو نیفتد از سر من چه کنم ؟
کاش کسی حالمان را بپرسد و با اطمینانِ تمام بگوییم: «خوب نیستیم»! بگوییم سالهاست که حالِ خراب، مهمان دلمان شده و ما هی داریم خودمان را به آن راه می زنیم... همه جا پر شده از من و امثال من، که از حالِ خوب؛ فقط ادایش را درآورده اند...
چشم از قلب شڪایت ڪرد گفت : توعاشق میشوے ومڹ اشڪ میریزم ... قلب گفت: تو نگاه میڪنے ومڹ دردمیڪشم !
قلب من قطعه ای از مزار تنهایی هاست غم دنیاست که در گوشه ی قلبم پیداست وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی بی تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست
تنها کسی که خیلی بهش بد کردم خودمم... :
حیف از من که تنهام حیف از تو که نمیای منو از تنهایی در بیاری
مرا خیال تو بى خیال عالم کرد همان خیال تو ما را دچار این غم کرد