متن فیروزه سمیعی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فیروزه سمیعی
در بیکران آسمان چشم های تو/
دریای بی پایانی از سکوت می رقصد؛
و من ...
ای هوانورد دل آرام/
در پیچ و تاب این افق بی نهایت
گم می شوم؛
در میان ابرهای تو...
....
....فیروزه سمیعی
آمدنت
قصه ی هواپیمای ربوده شده بود
در آسمان ابری خاطره ها
هرگز به مقصد نمی رسید
حتی با اسکورت چشم به راهی ام...
....
...فیروزه سمیعی
خودم را کنار می گذارم
نزدیک تمام شدن
تا هردو بزنیم
زیر یک چیزی
من... گریه
...
و تو،من...
....
....فیروزه سمیعی
☘️عشق
لحظه ای کوتاه
که تلخ و شیرین می شود
در لبانت
و
حرف هایت
آسان ترین دروغ
در چشم های پر از راز...
...🍂
...فیروزه سمیعی
حالا دیگر تو نیستی
اما من
با خیال حضورت
جرعه جرعه می نوشم
از تلخی و شیرینی
این عشق که نمی میرد...
...
...فیروزه سمیعی
حالا دیگر تو نیستی
اما من
با خیال حضورت
جرعه جرعه می نوشم
از تلخی و شیرینی
این عشق که نمی میرد
عشق
لحظه ای کوتاه
که تلخ و شیرین می شود
در لبانت
و
حرف هایت
آسان ترین دروغ
در چشم های پر از راز....
....
...🍃☘️فیروزه سمیعی
🍃☘️گیسو به نسیم قصه ی عشق نوشت
تلخ و شیرینِ دل به لب ها سرشت
حرفی ز شراب و راز در گوش شب
این باده به جان آتشی خوش بنوشت☘️
...
...فیروزه سمیعی
🍃☘️پاییز و شراب و عشق همراز شدند
در لحظه ی دیدار تو آغاز شدند🍃☘️
...
...فیروزه سمیعی🍂✨
🍃☘️عشق آمد و شعر را به طوفان برد
جامی ز شراب و دل به دوران برد
در گوشه ی خلوتِ شبانه ی دل
این باده مرا به آسمان ها برد🍃☘️
...
...✨فیروزه سمیعی
🍃☘️در جام شراب رازها ریخته اند
عشق و غم و شوق بی صدا ریخته اند
چون باده به دست می رسد شعر به لب
در جانِ من آتشت چرا ریخته اند؟...🍃☘️
.....
🍂فیروزه سمیعی
ای آشنای نادیده ام
در دلِ کوچه های خیالی
هر شب
پایم به ردِ نگاهت می رسد
و تپشی غریب
در دل ساکتم بیدار می شود
گویی که هر خشت از این کوچه ها
گواهِ عبور توست
گویی که هر بادِ سرگردان
بویی از حضور تو دارد
و هر پنجره...
هر صبح
قهوه ای برای نبودنت می ریزم
و با خاطره ات
تلخی اش را می چشم ....
...
...فیروزه سمیعی
پاییز جادوگرست
می دمد سحرش را
بر شاخه های خسته
که به رنگ سرخ و زرد می رقصند
مثل شعله هایی که
از میان خاکستر می خیزند
آری
او با دستان نامرئی اش
آهسته درختان را عریان می کند
تا در خواب سردی فرو روند
و رؤیای بهار را در...
در دل شبانگاه چه رازها نهفته ست/
هر ستاره در شب قصه ای گفته ست/
عشق باده ای از لاله ی سرخِ دشت/
در سینه ی ما هر دم دلی شاد شکفته ست...
.....
....فیروزه سمیعی
لبخند تو سرخوشیِ آغازین است/
در خواهشِ چشمانت هزاران چین است/
قسمت شد اگر عشق به لبخند شما/
رازِ دلِ من باز هم شیرین است...
....
.....فیروزه سمیعی
در گوشه ی لبخند تو پنهان شده ام
بر عشق تو دلبسته و حیران شده ام
قسمت شده حرف عشق برلب هایت
خواهش به فراوانیِ باران شده ام
فراوانی اش/
در لب های خاموش توست/
لب هایی که/
به زمزمه ای خاموش/
در گوشِ سکوت/
از تپشِ راز/
مژده ی یک بوسه را می دهند...
.....
فیروزه سمیعی
در زندگانی من
نه سایه ای باش که گذراست
و نه ردّی که
با اولین باران محو شود
تو تمامی هستی منی
آن پایان که
با عشق نقطه می گیرد
و آن آغاز که
همیشه با یک واژه می شکفد:
دوستت دارم
فیروزه سمیعی
در گردش ایام چه سود از غم ما؟ /
این لحظه که هست نیس فردای شما /
بر جام بلورینِ جهان نوش کنیم /
کز دست زمانه می رود روز و شبا/
....
....
فیروزه سمیعی
فیروزه سمیعی
در چرخش افلاک چه کس را خبر است؟ /
کاین باده به کام کی و کَس می خوردیم؟ /
بر دهر مخور حسرت و افسوس که هیچ /
جز عشق و شراب گوهری بر ننِشست/
...
....
فیروزه سمیعی
تو بگو
دست های تو
چند بار در خواب
چهره ام را لمس کرده اند؟
هر بار که صدایت می زنم
گویی باران می بارد
و زمینِ دل من
عاشقانه گل می دهد....
.....فیروزه سمیعی