متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
دود سیاه
ای اجل مهلت بده ! از سینه آهی بر کشم
در گرفت ایندل از آن دود سیاهی بر کشم
از زمین خشک شعرم گر نمی روید گلی
فرصتم ده!تا از آن من خود گیاهی بر کشم
منکر عشقم درین دنیای دون صد حیف حیف
روزگار داند ، اگر...
پا نیست که راهی بشوم جاده اگر هست
کشکول ِ پر از خالی ام آماده اگر هست
نقل است که: مردن پل ِ مابین دو دنیاست
یارب بکُش ام، مرگ چنین ساده اگر هست
سر هیچ، به دنیای پر از مشغله بار است
مویی به سر شانه ام افتاده اگر...
تو نباشی حس باران را نمی فهمم
فرق قفس با یک خیابان را نمی فهمم
تو نباشی می روم در جاده ها اما
معنای فصل برگریزان را نمی فهمم
تو نباشی زندگی بی رنگ و بی معناست
درد درون چشم انسان را نمی فهمم
در شعرهایم دنیایی از اسرار پنهان...
فصل عشق دوباره ظهور خواهد کرد
تمام زندگی ات را مرور خواهد کرد
تمام وسعت دیروزهای تلخ تو را
از ابتدایی ترین شعر دور خواهد کرد
اطاق خلوت و تاریک لحظه های تو را
پراز ترانه و امواج نور خواهد کرد
دوباره باور آیینه سبز خواهد شد
که با حضور...
غرق سکوتم بی تو بی تابم ، نمی آیی ؟
کابوس ودرد است زندگی ، خوابم نمی آیی ؟
تو نیستی ! دورم ز باران وجودت ، گل
همچون کویرخشک و بی آبم ، نمی آیی ؟
در موج توفانهای عشقت غرق گردیدم
راه نجاتم ! من به گردابم ،...
تنهاست چون جزیره کسی در درونِ من
جر خورد در کشاکش دنیا سکون من
آیینه ی شکنجه و درد است بی گمان
زخمی که وا نموده دهان از برون من
من معبدِ خراب، که هنگام زلزله
افتاد چلچراغم و سقف و ستون من
در خواب بی درنگ مرا کشت یک...
مغرور
انگار در آغوش شب یک گله قو بردی تا گیسوان را از دو سو روی گلو بردی قرآن که می خواندی لب اُرسی، جذاک الله! ما را به جمعِ “الذین آمنو” بردی وقتی زدی دنباله اش را، شد کمانت تیغ گفتم که پشت چشم تان ابرو…فرو بردی جان های...
آن قدر در من ریشه دوانده ای
و در پایت آب دیده ریخته ام
که باغ های جهان
از دامن تو سبز می شوند
آن قدر دنبالت راه رفته ام
که جاده ها هم
عادت کرده اند
به سوی تو بیایند
آن قدر از تو فرار کرده ام
که پولیس...
عادت
بی خیالِ هرچه هست و بود!عادت می کنی
تو به این شهر دود اندر دود عادت می کنی
چشم هایت را ببند از عشق حرفی هم نزن
مثل من با درد عشقت زود عادت می کنی
آب ها آلوده اند و ماهیان آزرده اند...
بعد از این با سنگ...
بکش نقاشی بال وپرم را
نگاه خسته ای ازخون ترم را
بکش چون کودکی بی مادر از درد
بروی صخره های غم سرم را
خوش بین
بیا نشکن تو قلب خسته ی من
توبشکن آن سکوت بسته ی من
بمان پیشم نرو هرگز عزیزم
کنارِ این دل بشکسته ی من
خوش بین
دردا که رسیدن به تو یک خواب و خیال است
افسوس که از راه تو برگشت محال است
بیهوده به چشم همه مغرور نگشتم
برسینه ی من داغ تو مانند مدال است
در کوره ی این کوزه گران خامم و خامم
در حسرت یک فوت تو این تکه سفال است...
بیا!
بیا ما و تو هم یکجا، بسوی منزل مقصود،
به گام زندگی سازی، به پیش کاروان خویش،
من و تو ساربان باشیم!
به جسم کاروان مان، دگر چون روح و جان باشیم!
بیا تا کامران باشیم! بیا تا کامران باشیم!
خوش بین
شاه بیت غزلهایم
ای که شاه بیت غزلهایم تو هستی
لاله های سرخ صحرایم تو هستی
ای دوچشمت آبی دریای عشق
شرح حال خواب و رؤیایم تو هستی
ای لب لعلت شراب ارغوان
مست گردم جام مینایم تو هستی
صورت زیبا و چون قرص قمر
پرتوی نوری به شبهایم تو...
شیشه عمر
بگوجانان من آیا چه سازم بادل تنگم
غم هجران تو هردم به سینه میزند چنگم
نمانده طاقت وتاب وتوانم کن نظر سویم
به هنگام جوانی چون خزانی زرد شد رنگم
تمام هستی ام رفته زدستم ای نیکومنظر
شکسته شیشه عمرم زمانه زد برو سنگم
محمد ناله کم کن...
نگاهِ لیلی گرچه برق دارد
ولیکن رشته ی من فرق دارد
سیاست پیشه ام، من میهراسم
خمِ گردابه هایش غرق دارد
زندگی از بسکه ویران کرد رویای مرا
چای دم شد تا بنوشد خستگی های مرا
قسمتم ساحل شد و جان کندن آیا می شود؟
می شود؟ بر من ببخشی باز دریای مرا
عقل و روحم را سیاهی ها به چالش می کشند
می کند پر نعش یک دیوانه شب جای...
امشب میان این گلو یک بغض مهمان من است
این سرفه های لعنتی آهنگ قلیان من است
آخر به زنجیرم کشید این شعرهای بی مرام
بعد از تو قاتل های من هر برگ دیوان من است
عمری عزیز مصر می مانی ولی ای نازنین !
شهری که چشمش را به...