اگر میخواهی شخصیت واقعی یک انسان را بشناسی به حرفهایی که دیگران درباره او میزنند توجه نکن !! بلکه ببین او درباره دیگران چطور صحبت میکند ..
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی ست
بعدِ تو با هر غروبی ؛ بی قراری میکنم می نشینم با نبودت جمعه داری میکنم ...
بغل کن مرا چنان تنگ که هیچکس نفهمد زخم.... روی تن من بود٬ یاتو
معرکه را دوست دارم معرکه همیشه جنگ نیست همینکه تورا درآغوش بگیرم معرکه است
️️️️️️دوریِ راه به نزدیکیِ دل چاره شود...
چون حل نمیشود به سخن مشکلات عشق در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟...
ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﺪ ﯾﮏ ﺩﻭﺭ، ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﺮﺩﯼ، ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯼ، ﮐﻤﯽ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺩﻟﺖ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ... ﺁﻧﺠﺎ...
مردم جوری حرف میزنند که انگار همه چیز را میدانند، اما اگر جرأت کنی و سؤالی بپرسی، میبینی که هیچ چیز نمیدانند..!!
تاکسی های سالخورده تا کارگاه اسقاط کار می کنند کارگرهای معدن تا فروریختن سقف آواز می خوانند و آدم های عاشق تا پایان دنیا رنج می برند . . .
کیستی که من این گونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم …...
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم به دریا بنگرم دریا ته وینم بهر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان روی زیبای ته وینم
زنده ام تا در تنم هُرم نفس های تو هست مرگ می داند: فقط باید تو را از من گرفت
چگونه خوابم ببرَد؟ وقتی که می دانم بالشم هرچه نرمتر باشد پرندگان بیشتری کشته شده اند...!
تو مثل تمام رفتن ها هستی که برمیگردی و من مثل تمام برگشتنها ؛ اینجا منتظرت میمانم ..!
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺲ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺑﺪ ﺁﻫﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎ ﺭﻩ ﺗﻮﺷﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﺁﯾﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ؟!!!!!
شعر خواندم که تو را از سر خود اندازم تو خودت شعر شدی در سر من افتادی
عشق شادی ست عشق آزادی ست عشق آغاز آدمیزادی ست
معشوق من شعر است و هر شعر وقتی نوشته میشود یک وصال است .
نگاهت آباد ای عشق! اما، پلک بر هم زدنت خانه خرابم کرده است
یا به زوال میروم ؛ یا به کمال میرسم ! یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم، بگو…............
آدمها وقتی می آیند موسیقی شان را هم با خودشان می آورند ولی وقتی می روند با خود نمی برند ! آدمها می آیند و می روند، ولی در دلتنگی هایمان شعرهایمان رویاهای خیس شبانهمان می مانند ! جا نگذارید ! هر چه را که روزی می آورید را با...
چون صاعقه، درکوره ی بی صبری ام امروز از صبح که برخاسته ام، ابری ام امروز...!
مردم ترجیح میدهند دروغی را بپذیرند که باورهای قبلی آنها را تایید کند تا واقعیتی که امنیت ذهنی را از آنها بگیرد...