پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر کسی که قدم به زندگی شما می گذارد ، یک معلم است . حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است زیرا محدودیتهای شما را نشانتان داده است.پس آگاهانه و با آرامش با اطرافیان رفتار کنید و از تنش و درگیرى و بحث بپرهیزید،.هرگز فکر نکنید که اگرفلان مرحله زندگی بگذرد،همه چیز درست می شود...از همه چالش ها لذت ببرید؛هنر زندگی، دوست داشتن مسیر زندگی است...خوشبختی در مسیر است، نه در مقصد!...
قایقت شکست؟ پارویت را آب برد؟ تورَت پاره شد؟صیدت دوباره به دریا برگشت؟غمت نباشد چون خدا با ماست!هیچ وقت نگو ؛ از ماست که برماست!بگو خدا با ماست...اگر قایقت شکست، باشد، دلت نشکند! دلی را نشکنی.اگر پارویت را آب برد، باشد، آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری.اگر صیدت از دستت رفت، باشد، امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی.امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!خدایت را شکر کن؛ دوباره شکر کن!اگر ...
بعضی از آدم ها از زندگی شما خارج می شوندفقط به دلیل اینکه نتوانسته اند شما را به اندازه خودشان کوچک کنندنه قدرت درز گرفتن شما را داشته اند که اندازه تن شان شوید،نه قدرت شکافتن شما را ...وقتی برای این بزرگی سال ها تلاش کرده ایدوقتی این بزرگی را آسان به دست نیاورده ایددست به اندازه های خودتان نزنیدو بزرگی تان را حفظ کنید حتی اگر تنها بمانید......
وقتی احساس خوبی درباره خود دارید،دیگران هم بهتر از همیشه به نظر می رسند،چرا که جهان بازتابی از خود ماست.منشا تمام افکار و حرکات ما، چگونه دیدن خویشتن است!خوشبختی ات رو خودت باید با دستای خودت بسازی.در جستجوی اون نباش چون نیست...کسی هم قرار نیست برات بیارهکار خودته!فقط خودت....آدمی که بتونه با کاراش و حرفاش حالِ دیگرانو خوب کنه از خوشبخت ترین آدمای دنیاست....
جای آدم خوب را یا با بهتر از او پر کنیا با خاطرات خوبشآنچه بر دل می نشیند از یاد رفتنی نیست حریم دل حُرمت دارد...
زندگی پر از زیبایی های کوچک است که تحمل رنج ها را آسان تر می کند.شاید کمی دیر اما یک روز خواهی فهمید گاهی فلسفه ی رنج کشیدنمان در دیدن و پیدا کردن باارزش ترین چیزهاست.تمام آنچه که چشم ها قبل از لمس سختی قادر به دیدن و پذیرفتنش نبود.همین سعی کردن،ادامه دادن و قرارگرفتن در لحظه های نفس گیر و روزهای پرمشقت است که آدمی را وادار میکند با نگاهی بازتر و موشکافانه تر زیبایی های زندگی را ببیند و قدردان ذره ذره داشته هایش باشد.باید چشم ها را باز کر...
غریبهسیگارت را حوالی دل منآتش مزنپس از واپسین عشقتنم پر از باروت است !...
شوقِ زندگی، جسارت می خواهد...گاهی روزهای تقویمت را بشور، پهن کن …دمِ فراموشی که زحمتی نداردبه همین سادگینور، خنده خواهد تابیدوَ باور کن آینه از همان روز عاشقت خواهد شدوَ مشاطه ی عقل نگاهت را بغل خواهد کرد زانوی غم را رها کنبگذار غم پا بگیرد وُ برودشوقِ زندگی، جسارت می خواهد…...
وقتی تلاش میکنی همه چیز راکنترل کنی،هیچ لذتی نمیبریآرام باش،نفس بکش،رها کنفقط درلحظه زندگی کن..به رنجهایت اهمیت نده تا کمرنگ شود .امروز، جوری بی پروا باش و بِایست؛جوری محکم و آماده ی نبرد باش؛که کسی فکرش را هم نکند، دیروز؛چند بار، زمین خورده ای...
به اندازه عشقی که به تو می ورزنداعتماد کن چون کاری ترین ضربه راکسی به تو می زند که جای زخمت رابه او نشان داده ای !...
بعضی ها می روند که بروندنه ردی نه خاطره ای نه یادیبعضی ها می روندو از خودشان زخم کاری بجای می گذارند زخمت را می خراشیمشت مشت نمک به روی زخمت می پاشی که مبادا یادت برود با تو چه کرداما نفر سومی هم هست به نام گوشه نگاه خداوقتی که هست بارانوقتی که می رود ردش رنگین کمان!...
یک روز از خواب بیدار می شوی نگاهی به تقویم می اندازی نگاهی به ساعتتو نگاهی به خود خودت در آینه و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست لباسهای اتو کشیده غبارگرفته مهمانی ات را از کمد بیرون می آوریگران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری و به سر و روی خودت می پاشی ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی و خرج خودت می کنی یک روز از خواب بیدار می شوی و به کسی که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه میگوییصبح بخیر عزیزم وقت ک...
اگر یک کلاغ چهل کلاغ استپس چرا کلاغ پشت پنجرهبه تو نگفتاز توت فرنگی تا پرتقالفصل فصل دلم برای تو تنگ بود...
هر بار کرونا برای بردن من می آیدفریبش می دهمشکل یک ماهی قرمز به روئ آب می شومشکل آهوی افتاده در ته دره می شومشکل آن قناری بی جفت دق کرده می شومهر بار کرونا برای بردن من می آیدوقت کشی می کنمفقط به یک دلیلعزیزممن هنوز ترا دل سیر ندیده ام !...
آدمهایی که تو را با تمام عیبهایت دوست دارندآدمهایی که تو را با تمام اشتباهات باور دارندآدمهایی که فقط آرزوی خوشحالی تو را دارند رقیب ندارنداین آدمهای بی رقیب این آدمهای بی مثال هرگز آدرس خانه شان را بخاطر شما عوض نمیکنندمیدانید آدرس این آدمهای بی رقیب کجاست ؟آخرین خانه درکوچه بُن بست زندگی آخرین دیوار برای تکیه کردن !...
باید در تو می مردم که مردمباید در تو می رفتم که رفتمباید در تو ، تو می شدم که شدمحالا آمده ای مرا از که پس بگیریاز خودت...
من عاشق ترین آفتابگردان مزرعه ی عشق بودمکه نیازم به آفتاب نگاهت بودبه هر سو که می چرخیدیمی چرخیدم و می چرخیدمو من عاشق ترین بی برواترین تنهاترینآفتابگردان مزرعه ی عشق بودماز خود می مردم ودر قلب تو که به فراخنای هستی استذره ذره جای می گرفتم و جای می گرفتمو من عاشق ترین . . بی پرواترین . .تنهاترینآفتابگردان مزرعه ی عشق بودمکه یک نگاهت رابه عالمی نفروختم...
کنار منیو تمام جهان سوی دیگر...
در بدترین شرایط زندگیبخاطر داشته باشهمانطور که نمی توانجلوی اتفاق بد را گرفتهمانطور هم نمیتوان جلوی اتفاق خوب را گرفتدرست مثل رنگین کمانپس از بارش باران های تنددرست مثل بهار و روییدن شقایقهاکه هیچ قدرتینمی تواند جلوی آمدنش را بگیرداتفاق خوب هم خواهد آمد...
تا محرمی مرهم زخمهای شما نشدهسفره دلتان را برای هر کسی باز نکنید گاهی درد دل کردناز درد دلتان کم نمی کنداز خودتان کم می کند...
او رفت و من نمیدانستمکه دستهایش را گم خواهم کردای آخرین شاهد ای خدا..ای ستاره های آسمان شهریارتو بگوتو بگوآخرین نام که برد نام که بود ؟آخرین یاد که کرد یاد که بود ؟هنوز عطر تنش در سرسرای خانه بودهنوز رد بوسه اشبه روی گونه ما می سوختکه خبر آوردند او دیگر نمی آیدپروازپرواز مرگ بود...
از دوست جدید رازت را پنهان کناز دشمن قدیمی که طرح دوستی دوباره با تو ریخته خنجرت راچون اولیباورت را نشانه می گیرددومی قلبت را !...
هیچکس از آخرین خداحافظی با خبر نیست با فرزندان خود مهربان باشید و آرزوهایشان را در زندگانی اتان بر آورده کنید یک خنده از سر رضایت فرزندان ار صد فاتحه بعد از مرگتان در نزد خدا مقبول تر و زیباتر است...
تنهایی تان را با کسی قسمت کنیدکه سالها بعد شما راهمین گونه که هستیددوست بداردبا موی سپیدتان ...شیار زیر چشمتانو لرزش دست و دلتان ......
میدونید "کاریزما" چیه؟بعضی انسان ها هستند کهانرژی مثبت دارند! مهربونن و با عاطفهغصه دارند اما اونو قصه نمی کنند تا خُلق بقیه تنگ نشه،به زمین و زمان محبت می کنندهمه هم اونارو با عشق دوست دارند."کاریزماتیک باشید"...
هر شباز قاب عکس بیرون می آیدچرخی در خانه می زندکنار تختم می نشینددلشوره هایمرااز روی موهای نقره ایمکنار می زندپانسمان قلب مجروح مراعوض می کندو دوباره به قاب باز می گرددمادرم چه در خاکچه در قابهمیشه دلواپس من است !...
ولنتاین فقط یک فرصت استبرای گفتن دوستت دارمی که در گلویتان بغض شده استفاصله گرفتن از کسی که با او خاطرات خوب دارید اشتباهستاین فرصت را از دست ندهیدو به او بگویید ....دوستت دارم...
مادر فرشته ایست که همیشه در دسترس استحتی اگر در گور خفته باشد...
هر روزروی همان صندلی همیشگیمی نشیندمن و چای سرد می شویماز نبودنش...
سالهاست قلب من از جنس شیشه شدهاگر دلتنگ من شدیفقط با لهجه باران در بزن...
بادهای صد و بیست روزه سیستانبه تو که می رسند نسیم می شوند ای ملایم ... ای دوست داشتنیآیا وقتی خدا ترا می آفریدبه آرامش من فکر کرده بود؟...
جایی خواندم پرنده ای که به روی شاخه درخت نشستههیچوقت نگران شکستن شاخه و سقوطش نیستزیرا او به شاخه درخت اعتماد نکرده بلکه به بال و پر خودش اعتماد داردآن روز فهمیدم زنی که قوی است ...زنی که اعتماد بنفس دارد ...زنی که می داند دویدن آهو از چشمهایش زیباتر استزنی که در شرایط بحرانی زندگی همیشه یک راه دوم در آستین دارداین زن فقط می تواند یک پرنده باشدحتی یک گنجشک پرنده مادرکه فقط به بالهایش ایمان داردنه به هر شاخه درختیو بخاطر همین...
عشق خیس شدن دو دلداردر زیر باران نیستعشق این استکه من چترم را به روی دلدار بگیرم و او نبیندنبیند و هرگز نداند که چرا در زیر باران خیس نشد...
تنهایی تان را با کسی قسمت کنید که سال ها بعد شما را همین گونه که هستید دوست بداردبا موی سپیدتان ، شیار زیر چشمتان و لرزش دست و دلتان ....
به من بهانهای بدهتا کنار تنهایی تو بمانم...یک لبخند بزنتا منبخاطر لبخندت بمانم...
نه هرگز نفرینت نمی کنمفقط می خواهم آنقدر سرو شومکه تو حتی نتوانی سایه مرادر اغوشت بگیری ! ....
هرگز نفرینت نمی کنمفقط می خواهم آنقدر سرو شومکه تو حتی نتوانی سایه مرادر آغوشت بگیری......