بگذار بمیرم ز غمت در پس این شعر وقتی که بخوانم ز فراق و تو نیایی
خبر داری ز چشمانم، که بی تو سرد و غمگین است به چشمانم بدهکاری، حسابم با تو سنگین است
فریاد از این عشق ،که ماوای دلم بود عشقی که برای من دیوانه،ستم بود دلتنگ شدم فال گرفتم تو نبودی فنجان من اینبار پر ازغصه و غم بود یک قهوه پس از قهوه ی دیگر،چقدر تلخ چون زهر، ولی عاقبتش دیده ی نم بود انگار نه انگار که من، از...
شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک؟ من به این چاره ی بیچاره دچارم هر شب
حال من حال هوای داغ خوزستان شده تشنه ام چون کودکی بی آب در رویای تو
تا اذان چیزی نمانده، وقت افطار است بیا؛ نامسلمان روزه ام، آغوش می خواهد دلم
اردیبهشت و باران، من و خیال رویت هر دو رسید به پایان، اما نیامدی تو
هر شب همین روال است، شعر و مداد و کاغذ عمری ست گشته کارم، پرواز در خیالت
تو را با دیگری دیدم جهان من جهنم شد گذشتی از برم رفتی تمام زندگی غم شد نشست بر جان من دردی که درمانش نمی دانم چه شد رسم وفا جانم؟چه کردم سایه ات کم شد چو سروی سبز بر عشقت،کنارت قد کشیدم من چنان کردی بر این جانم که...
خواندمت عمری که شاید، وصل تو حاصل شود؛ نه میسّر شد مرا وصل و نه عمری مانده است
چه میدانی تو از شعری، که من با خون دل گفتم؟ فقط با شوق می خوانی و می گویی مرا احسنت!
چه حسی برتر از این است بدانی دوستت دارد بگوید غم مخور هستم مگر جز تو که را دارم؟
شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی؟ همه شب با غم دلتنگی خود خواب شوی؟
عید من با غم دیدار"تو" آخر شد و باز سیزده رابا هوست سبزه بهم می بافم
عشق یعنی تو بخندی و من از داشتنت عطشم بیشتر از لحظه ی اول بشود
آخ از دلتنگی عشقی دم تحویل سال فکر یاری که پُراست از خاطرات ماندگار با خیالش سیب و سبزه میگذارم روی میز سفره ی هفت سین من پُر میشود از عطریار
دیدمش روزی،ولی او عاشق سابق نبود دست در دست رقیبم چشم او صادق نبود بی وفا از من نگاه ساده را دزدید و رفت من برایش مرده بودم او ولی عاشق نبود...
شده باران بزند، خاطره ای درد شود؟ بی تو هر شب، منم و صد شب بارانی و درد..
صبح یعنی نفسم با نفست ساز شود چشم من در نگه عاشق تو باز شود...
غمی افتاده بر جانم که درمانش نمی دانم! دلم را برده یاری که وصالم را نمی خواهد...
تو سهم دیگری بودی و من درگیر رویایت خجالت میکشم از دل که عمری بازی اش دادم...!
اهل نفرین نیستم رفتی و هر شب تا سحر از غم دلتنگی ات نفرین به قسمت می کنم
یک نفس مانده زمستان که به منزل برسد آخرین جمعه ی پاییز تو را کم دارم...
سهممنبودی، ولیحقرابهناحقمیخورند ایدو صدلعنت برایندنیاواینتقدیرباد...