پنجشنبه , ۸ آذر ۱۴۰۳
بهترین حس دنیاست وقتی میدونی اول اخرش مال خودته...
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم...
عاشقآننیستکههرلحظهزندلافمحبتمردآنستکهلبببنددوبازوبگشاید...
یا چشم بپوش از من و از خویش برانمیا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم...
ای آنکه ز هِجر تو ندیدیم رهایی ؛باز آی که دل خسته شد از بارِ جدایی...
اصلا به درد هیچ غلامی نمیخورَدمعشوقهای که واردِ دربارِ شاه شد......
زمستان است دیگردل زمین به برف گرم است من به تو …...
دهقان عاشق! کوه اگر این بار ریزش کردپیراهنت را در نیاور؛ قصه تکراریست!...
منوعشقودلِدیوانهبساطیداریمعقلهیفلسفهمیبافد و ما میخندیم...
+ اولویت اول زندگیت چیه؟؟- من زندگیم اولویت نداره، همش تویی .....
میدونی دلبرتو شبیه به زمستونی...سردی ، اما آدم دلش برآت میره...️️️...
لذت زیاده تو دنیا ولی هیچکدوم مثل غرق شدن تو چشمانت نیست️️️...
تکرار شدن لبخند اونیکه دوستش داریم از هر تکراری لذت بخش تره ️️️...
چه زمستان غم انگیز بدی خواهد شدماه دی باشد و آغوش کسی کم باشد...
نگاه کنلبخندی شده ام،لبخندی،لبخندی تنها برای تو...
دلم خوش از ترانه ی توستسرم به روی شانه ی توست...
میشود/برای امدنم/ خندههایت/ به استقبالم بیایند....
افتاده جهانی همه مدهوشِ تو لیکنافتادهتر از من نه و مدهوشتر از من...
تو اصن همونی هستی که شهریار میگه:بدون وجودش شهر ارزش دیدن هم ندارد...
عشق تو امید بخش جان من است...
اشتباه دوست داشتَنَت آنجا بود که دیر آغازَش کردم ......
من که اصرار ندارمتو خودت مختاری؛یا بمان،یا که نرویا نگهت میدارم......
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندندتا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد...
مثل خاراندن یک زخمپس از خوب شدن،یادیکعشقعذابیستکهلذتدارد...
گل سرخی که دهانم ز دهانش بر داشتآنقدَر سخت مکیدم که گلابش کردم...
هرچه او ناز و ادا کرد مجابش کردمتا رضاخان شدم و کشف حجابش کردم...
عاشقش بودم و اوقدر بُزی فهم نداشتچه کنم باز که او حبهی انگور من است...
ای آنکه دوست میدارمت اما ندارمت ......
دیر کناما بیا......
من شاعرم و تنها ثروتم ،دفتر شعرم و چشمهای قشنگ توست...
شک ندارم مادرمفهمیده من میخواهمتسجدههای آخرشاین روزهاطولانی است......
بغل ابراز علاقسولی بوس تزریق علاقس...
یک نفس بی یاد جانان بر نمی آید مرا...
گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را...
من و دل بریدن از تو چه محال خنده داری...
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت وَرنه من ،داشتم آرام ، تا آرامِ جانی داشتم ......
بیرون زِ تو نیست آنچه میخواستهامفهرستِ کتابِ آرزوهای منی ......
بیعانهٔ هزار غلام است خندهاتصد بار بندهٔ لب پر خندهات شوم...
تو خوب ترین اتفاق ممکنی وقتی که ،اولِ صبح در یادم میافتی...
-چه نسبتی باهاش داری؟+ساکن سمت چپ سینه ام هستشعاشقانه دوست دارم...
هیچ گَواهی به سالِم بودنِ من نیستمن دیوانهی تواَم...
رفته رفته وقت ما دارد به پایان می رسدتا که عمری هست ناز یار را باید کشید...
آتشت ریخت به روی جگر چند نفر؟ریخت با دیدن تو کُرک و پَرِ چند نفر؟...
آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی یه غم از رو دلت کم بشه نازنینم …...
اگر بوسه ها، دانه های برف بودند برایت کولاکی از آن ها می فرستادم...
آمدنتقند رادر دل من آب میکندبرف رادر دلزمستان...
ذرات برف مانند بوسه هایی هستند که از بهشت آمده اند...
تو درخت خوب منظر ، همه میوهای ولیکن چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت...
کام دلم تو بودی هر سو که میدویدمسر منزلم تو بودی هرجا که مینشستم...
کسی نیست ، بیا زندگی را بدُزدیم آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم...