ماه منظومه من مشتری اش بسیار است !!
ظاهر آراسته ام در هوسِ وصل، ولی من پریشان تر از آنم که تو می پنداری
تو را می خواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم........ فروغ فرخزاد
تو نیم دیگر من نیستی تمام منی! تمام کن غم و اندوه سالیان مرا...!
آرامتراز آبی دریاست نگاهت من ماهیِ دلخواهِ توأم تور بیانداز
حیف نیست پاییز بیاید، باد بیاید، باران بیاید، تو بروی؟
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
دلتنگم و دیدار تو درمان منست .......
یک سینه سخن به درگهت آوردم چشمان سخن گوی خاموشم کرد
منم و عطر تو که پخش شده توی تنم... بی تو دلتنگ ترین حادثه ی قصه منم...
عهد تو و توبه ى من از عشق می بینم و هر دو بی ثبات است !
لحظهی بغض نشد حفظ کنم چشمم را در دل ابر نگهداری باران سخت است...
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جُز تو کَس ندارم پنهان و آشکارا....
تنهایی پا نداره وگرنه اونم میذاشت می رفت
من آنِ توام مرا به من باز مده...
خوبی بشر شعلهای است که میتوان آن را مخفی کرد ولی هرگز نمیتوان خاموش کرد.
اگه میخوای یه کار بزرگ انجام بدی هیچ وابستگی ای نباید تو زندگی داشته باشی !
و کسی که تورا دیده باشد پاییز های سختی خواهد داشت
می نویسم باران دیگر پروانه و باد خود می دانند پاییز است یا بهار
به کاکتوس که زیاد آب بدی خراب میشه! حکایت محبت کردن، به یه سری آدمای زندگیه...
هر اتفاقی که میوفته نتیجه کارهایی هستش که خودت انجام میدی!
اگر میخواهید اخلاق کسی را امتحان کنید به او قدرت بدهید
وقتى کسى رو دوست دارى هیچوقت تنهاش نمیذارى؛ حتىٰ اگه ازش متنفر باشى!