چه شد در من؟نمیدانم فقط دیدم پریشانم فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
خوشبحال من که تو ماه منی...
از من عبور می کنی و دم نمی زنی تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای.
تمام من برای تو تویی که، جان من شدی...
لکنت فقط از کار ماندن زبان نیست چشم ها هم گاهی روی یک چهره، گیر می کنند...
خانه ام ویرانه کردی خانه ات آباد عشق!
هم آتشی هم خانه خرابی داری با این حال خانه ات آباد باد ای عشق
روزهایی که نیستی همه چیز اسراف می شود حتی نفس...
در آغوش تو آرام ترینم انگار...!
به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد هنوز مثل گذشته "نگار" میگویند
وابسته شد تمام من به تمام تو
من تو دنیای تو غرقِ آرامشم
تا آخر عمرم باهاتم،پیشتم هوا خواهتم اینو مطمئن باش
یک آغوش میخواهم از تمامِ این هستی.. هستی..؟
من و تو در خیال ما شدن خوشبخت خوشبختیم …
وجودم از تمنای تو سرشار است ...
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم به آغوش تو از بستر گُریزم
کاش، پایان یکی از این روزها شب نباشد، تو باشی.
سبز می پوشی، کویر لوت جنگل می شود عاقبت جغرافیا را هم تو عاشق می کنی
شیرین لبِ من! فصلِ رطب شد، تو کجایی؟ خود را برسان، شب شد و شب شد، تو کجایی؟
بودنت الزام زندگی من است
نبودنت نام دیگر جهنم است
قبل تو هیچ کس بعدتوهیچ کس️ ️️️
در آغوشت می میرم تو قبرم را تنگ تر کن