مثل آرزوی بازگشت به دوران کودکی میدانم محالی ولی آرزویت میکنم
آهای! رفته ای آخر کجا؟ نمی شنوی؟ منم؛ اسیر نگاهت! چرا نمی شنوی؟ . .
باید تمام مردم دنیا بنان شوند از بس تو را الهه ناز آفریده اند
تو همان جرعه ی آبی که نشد وقت سحر بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند
در قلب ڪوچڪم طُ چقدر فراوانی... ️️️
و برای خودم تو را آرزو می کنم ..
قسم خوردم به چشمانت فراموشت کنم اما چرا باران که می گیرد فقط یاد تو می بارد ؟
سلام... روز قشنگی است،دوستت دارم چقدر عاشق این جمله های کوتاهم
هوای بودن یک عمر با تو را دارم منی که دلخوش دیدارهای گه گاهم
غیر آغوش تو هر کجا کا میروم ولگردیست...
آمدم باز به دیدار تو ،از راه سفر، عشق می آورمت ،عشق ،که سوغات من است!
در جانم از حرارت یادت قیامتی است
برخاستی و رفتی و در پشت سر تو انگار نه انگار ... نگاهی نگران ست
ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشق هر جا خبری هست تو پایت به میان ست
گفتی که مسلمانم و ماه رمضان ست .. بوسی بده افطار کنم ... وقت اذان است
عاشقم بر نام جان آرام تو
بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر الله و اکبر است
حتی اگه پیر هم بشی دوستت دارم
آسمون عاشق گل بود گریه می کرد که گل بخنده...
گفتمش ای بت من، بوسه بده جان بستان گفت: رو کاین سخن تو، نه بشرط ادب است
روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آری! افطار رطب در رمضان مستحب است
اندر دو جهان دلبر و یارم تو بسی ️️️
یه لحظه بخند، کتار لبت ،در میان چال گونه ی زیبایت مرا دفن کن
من از حاشا کردنِ این عشق بیزارم الا یاایهاالناس دوستش دارم