پاییز / باران و پنجره ای رو به رفتنت دیوانه ام اگر عاقل بمانم
تنهایی/ نام دیگر پاییز است/هرچه عمیق تر/ برگریزان خاطره هایت بیشتر
آیا برایت پیش آمده که در تابستان برایشان سایبان باشی و در بهار ترکت کنند؟ من تجربه کردم و از آن زمان همه ی فصل هایم پاییز است...
پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز!/ یک روز می رسم... و تو را می بهارمت!!!
دلم خون شد از این افسرده پاییز/ از این افسرده پاییز غم انگیز/ غروبی سخت محنت بار دارد/ همه درد است و با دل کار دارد
آرام شده ام/ مثل درختی در پاییز/ وقتی تمام برگ هایش را/ باد برده باشد
تقویم را معطل پاییز کرده است/ در من مرورِ باغِ همیشه بهارِ تو
پاییز شد که خاطرهها دورهام کنند/ فصل خزان، محاکمه ی دوره گردهاست
به من گفت: عاشق پاییزم و از آن روز من شروع به فرو ریختن کردم
از فشردن دست های گرم تابستانی تو و دست های زمستانی من چه پاییز های انتظار گذشت و گذشت تا شکوفه های بهاری معتدل من و تو بر آمدند
تو که پاییز می شوی من زیر پای تمام عابران خرد می شوم!
بوی مهر می آید هم تو آمده ای هم پاییز