پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم...
او دختری زیباستساده و راستگوو «پرنده» ای غمگین و عاشق در قلبش پنهان است!...
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی...
.دوست دارم ولی...با ترس و پنهانی!که پنهان کردن یک عشق یعنی اوجِ ویرانی...
هر زنیلابه لای موهایشمردی را پنهان کرده استهر وقت یک زن راقیچی به دست دیدیبدان عزادار مردی ستکه موهایش را شانه میزد.....
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیستدر زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست...
مینویسم/ تا / بپرم از روی/ باد٬ حرامزاده/ که پنهان شده است/ لابه لای نی زار سر٬ راه/باد دستم را میگیرد....
دسته کردم/شعر را/نقطه،سوال را پشت خانه پنهان کردم...
چطور می شود قلبی را پنهان کرد که این همه عاشق است ......
ای نیمهی پنهان من! دوری ولی نزدیکبا روح خود تسخیر کن جسم شرورم را...
سراسر نام ها را گشته امو نام تورا پنهان کردم....میدانم شبی تاریک در پی استو من به چراغ نامت محتاجم......
سه چیز زمانِ زیادی پنهان نخواهد ماند :- خورشید- ماه- حقیقت...
من ترسیدمو راز دوست داشتنت رامثل جنازه ای که هنوز گرم استدر خاک باغچه پنهان کردم......
هیچ میدانیکه من در قلب خویشنقشی از عشق تو پنهان داشتم؟...
ناله را هر چند می خواهم که پنهان بر کشمسینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن...