آرام گرفتم که به آن چشم...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

آرام گرفتم که به آن چشم بی‌قرارت برسم
دل دادم و جان دادم، ای عشق! که روزی به کنارت برسم

در آتش شوقت همه شب سوختم، ای ماه من
تا شاید از این شعله به شمع شبِ زارت برسم

هر لحظه گذشتم ز خودم تا که به کوی تو رسم
با پای طلب رفتم و گفتم که به بارت برسم

من راه سفر رفته‌ام از کوچه‌ی غم تا به سحر
باشد که در آغوشِ همان یاد و نگارت برسم

در خلوت شب نام تو چون ذکر خدا زمزمه‌ام
باشد که به صبحی خوش و دیدار بهارت برسم

ای عشق! اگر جان بدهم در ره تو، باکی نیست
ساهر شده‌ام تا که به آن روزِ قرارت برسم

حسن سهرابی
ZibaMatn.IR
ارسال متن