باورت می شود کنار تو می...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

✍🏻 عسل صحاف قانع

باورت می شود کنار تو می توانم به میخ های اسیر شده در دیوار هم بخندم؟ هربار صبح که چشم هایم بار دیگر سعات دیدن پیدا میکنند و قلب نحیفم فرصت زیستن دوباره می یابد؛ همه چیز با من در صلح است و کائنات نوازشم میکنند. اما امان از وقتی که نباشی... تمام زندگی برایم جهنم است، از همه چیز و همه کس می گریزم. مسجونی هستم که به تعریف سایرین بهشت خانه ام است اما تو نیستی و من در اعماق سیاهی دفن می شوم تا بمیرم . از اینجا که منم تا آنجا که تویی چقدر فاصله است؟ یک کوچه؟ یک خیابان؟ یک شهر؟ یک کشور؟ یک قاره؟ بگو تا پابرهنه از اینجا تا آنجا سراسیمه و شتابان شوم. هنگامی که تو را داشته باشم انسانی هستم با پر و بال عقاب، غریقی هستم با جلیقه نجات و مهاجری هستم زخمی که وطنی امن یافته است برای پناه...
به دور از تو برگی خشکیده از درختی خزان زده هستم که به جرم زیبایی در قاب عکسی خاک خورده به دیوار آویخته شده ام تا ماندگار شوم...
چه دستور میدهی فرمانده ی قلبم؟ شتابان شوم سوی تو یا در کنج خاموشم غروب کنم؟ خورشیدی هستم که فرصت طلوع پیدا نکرد اما دارد غروب میکند. چه عاشقانه از مغرب نگاهت عبور میکنم و قاصدکی می شوم که حامل هیچ آرزویی نیست و باد آن را به هر سمتی که می خواهد میبرد. چه غروب غم انگیزی نصیبم کردی...
در خیالبافی های زنانه ام حل می شوم و سرانجام این نام مقدس تو است که ته نشین می شود...

عسل صحاف قانع
ZibaMatn.IR

تفسیر با هوش مصنوعی

این متن، دلنوشته‌ای عاشقانه از فردی دلتنگ است که دوری معشوق را عذابی طاقت‌فرسا می‌داند. حضور معشوق، زندگی و امید به او می‌بخشد، اما غیابش، او را به ورطه ناامیدی و سیاهی می‌کشاند. او حاضر است برای وصال هر سختی را تحمل کند و منتظر فرمان معشوق است تا سرنوشتش را رقم بزند.

ارسال متن