دلنوشته های عسل صحاف قانع
عسل صحاف قانع، نویسنده ( دلنوشته های دختری که عاشق خودکارش شد) دلنوشته هایی در باب عشق، رنج زندگی، مادر، درد و ...
چقدر سخت است تماشاچی بودن
وقتی در گذشته ای دور دلیل بخش عظیمی از واکنش ها و ذوق هایت به او منتهی می شدند.
هرگز فکرش را هم نمی کردم نظاره گر بودن آنچه می خواهی و متعلق به تو نیست تا این حد عذاب آور باشد
کاش اینگونه نبود...
چقدر دوست داشتنت رنگی بود برایم، از آن رنگ هایی که روح آدم را به پرواز در می آورد، اما اکنون سیاه و سفید شده است ...
تصویرت در یادم برفکی تر از همیشه است و دارم فراموش میکنم که چگونه به من نگاه میکردی اما یک چیز را فکر...
من مانند آخرین دیالوگ از فیلمی با پایان باز هستم
و اما تو ...
در ابتدای تیتراژ پایانی قرار گرفته ای با مضمون ( این داستان ادامه دارد...)
خیالِ حضور تو اینگونه مرا به ادامه وصل میکند.
در ذهن آشفتهام،
برایت حرفهای بسیاری داشتم
اما زندگی،
هرگز مجالی برای گفتنشان نداد
فقط این را از من به یادگار داشته باش
برای تو مردن
چقدر طعمِ زندگی میداد