قُربان غمت بروم
من اهل آبادی توام
مرا به غیر تو احتیاجی نیست......
اما تو حق نداشتی فراموشم کنی
من هنوزم
انباشته از زخمهای توام......
امروز در آینه تو را دیدم
هرچه زمان میگذرد
کم رنگ تر میشوم......
شاید این فکر مرا بعد تو دیوانه کند
که پس از من چه کسی دست تو را میگیرد...
من وفادارم به عاشقانه هایمان
تو برو
من پای تمام نبودن هایت ایستاده ام......