پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تمام ترسم از .....روز های بیهوده استو خستگی من از جنگهای بیهوده استکه خستگی ام از آن روزیست فهمیدم برای هیچ بود ........ روزها که جنگیدم...
قبلاً چه کسی بودم روزی که تو را دیدمقبل از تو ندارم یاد از خاطره پرسیدمدل خسته ترین شاهم از کیش تو در ماتمرفتی و به فردایت جای تو ترسیدم...
هیچ ترسی از هزاران روز درون من نیستکه هزاران روز را به روحم امید داده استمی ترسم از یک روزی که هزاران روز را به روحم امید داده است...
من از پرواز می ترسم کنار قاب عکسم باش .حجت اله حبیبی...
ترسِ توست:فراموش کنی خودت را؛ترسِ من:فراموش کنم تو را!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
Fear Just Fear Of Lose Youترس فقط ترسِ از دَست دادنِت......
چمدان دست تو و ترس به چشمان من استاین غم انگیزترین حالت غمگین شدن است......
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شودنقش رویایی تو هی کم و کمرنگ شود....
ز رنگ و بوی جهان قانعم به بی برگیخزان گزیده ام از نوبهار می ترسم...
مساله این نیست که از مرگ می ترسم. فقط دلم نمی خواهد موقع مردن در محل حاضر باشم!...
تو یک بار رفته ایتَرس از دست دادَنت ریختامروز...فقط عاشقت هستم!...
قدری حالِ خوبِ بی ترسِ فردا را آرزوست.....
تا وقتی ترس از دست دادنش به جونت نیفته نمیتونی بفهمی تا چه اندازه دوستش داری...
چیزی را که ذهن قادر به فهم آن نیست/یا پرستش می کند یا از آن می ترسد....
هیچ چیزی چندش آور تر از احترامی که از ترس نشات گرفته، نیست....
ترس از عشق، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند....
امید تنها چیزیه که از ترس قوی تره......