جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
*خیال*از در بیرون می کندممیآیمپنجره باز بود...
کلمههمهسرریز خیابان من بود...
لبریزم از خودنمی آیی...
* پای لنگ*سنگ های سیاهنردبان رویا...
*گل طلایی*عمرم نداد قدکم آوردم نگاهدنیا!...
زل می زند سکوتبه چشمان یار...
دلم را پهن کرده امتا پاییز را برایتریز ریز کنم...
این جا هیچ چیزسر جایش نیستحتا مد روی آه...
طلعت * ت *تمام طالع * من *...
آه ...ای ماهماهی تنها را تو به دریا برسان...
بوته ها دویدندکدو تنبل ها بزرگتر شدند!...
غروب چکیدهبر تن پاییزدور از......
پاییز و لکنت همیشگیتو بخواهی چیزی بگوییحرفی بزنیبالا نیاید...
*تجرید*پرنده ای جا ماندهدر بال و پرش...
پائیز که می آمدرنگها زرد می شدو زیر پایشاستخوانها می شکست!.....
شکربر میوهمی پاشد لبانش...
پاییزنامِ فصلیکه تو را بر زمین نهادند...
همه اش گذشت .کاش می گذشت!اینهمه مرگ رانمی دانم چه مرگ است....
بیا ….بیا ……هُووووپبوم.زیادی عاشق شدی!...
حوادل به آدم نمی بستاگر آدمقحطی نبود!...
دو بر هیچ.به چشمانت باختم...
دنیا همه پوچتو ،تنها گلِ من...
شاعر شدن کار سختی نیستتو فقط با لبخندتدر خیابان قدم بزن...
*غریق*حلقه ی شکسته ی آبغرقه ی رویاپروانه ی کوچک...
پایان راه هادلی که به بی راهه از تو دور شد...
بیرون از پیله ی خودراه گم کرده بودپروانه ی غریب...
نامت رادر پرانتزی می نویسمو برای همیشهپرانتز را می بندم...
شب است…وچهره امبیشتر به جنگ رفته است!تا به مادرم...
فردا صبحانسان به کوچه می آیدو درختان از ترسپشت گنجشکها پنهان می شوند...
افتادن ،پاداشِ خوش رقصیِ برگدر مقابل باد....
پلکهایمدیگز باز نمی شوندسنگین استگامهای رفتنت!...
سکوت را شکستم چه کنم؟…با این شکسته ها...
درد دل هایم را که شنیدجاده چالوسی شدپر از پیچ و تابِ رفتن...
باز استگاردِ آغوشمدلمضربه فنی می خواهد...
این فاصله تقصیر من نبودآخردوستت دارم هایتبوی عبور می داد!...
دیوار همترک برداشتوقتی آجر دلششکست…...
درد را می شستندسازهای بی صدادر چنگ رود...
* آه *درد راکشیدم...
محکوم به حبس ابددر سینه امعشق را که جانی ست...
پایبند توامپای تو بند نمی شود...
مردابباور رودیکه جا ماند...
من یک پرنده امایستاده ام کنار این راهکه درخت بگذرد!...
شب ، راه گم می کنمدر خمِ گیسویتو پیدا می شوم هر روزدر صبحِ چشمانت...
آنقدر خوابت رادیدم کهعسلی شدندچشمهایم...
خاطره یعنی؛لبخند مندرخیال تو…...
اگرچه بسیارند شغال هااما بیشههمیشه به نام شیراست...
آه ..داردجانم را می کَند آن خاطره ی کلنگی...
هنوز همبندم کفشم را …پروانه ای گره می زنمدر مسیرِ خانه ات...
گیسو بسته امبه نسیم آمدنتبی قراری های دل را...
میجنگی ؟که اسیر توست..صلح...