پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بیا پایین!از نردبانِ ذهنِ نیوتنبیا پایین!سیبی بالا انداخته ایکه نمی رسدمی کالَدکه نمی چرخدمی چرخانَدکه نمی افتدبالاتر می رود!!«آرمان پرناک»...
سکوت نردبان ترقی و سکوی پرواز آرزو هاست .حجت اله حبیبی...
آرزوهایت بلند بوددست های من کوتاه،تو نردبان خواسته بودیمن صندلی بودمبا این همهفراموشم مکنوقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ایو به ماه فکر می کنی...
شبی عاقبتدختر خورشید را خواهم دزدید و به جنگل خواهم گریخت... سالهاست به نردبانی بلند می اندیشم!...
آخرین پله که رسید زن را کوچک دیدزن کوچک نردبان را رها نکردزن کوچک بزرگ بود...
نور در کاسه مس ، چه نوازشها میریزدنردبان از سر دیوار بلند ،صبح را روی زمین میآرد ......
گاه گداری ....نردبان می گذارم بروم پیش خدا تا ببینم چه خبر است؟خیالت دامنم را می گیرد......
* پای لنگ*سنگ های سیاهنردبان رویا...
زنگ کاردستی یا پارو میساختم یا نردبان آقای شرقی میگفت: نردبان و پارو نشانه ترقی و ثروت است _یادش بهخیر_ حال در پشتبام خانهای برف پارو می کنم و نردبان، وسیلهایست که مرا به پایین میبرد!...